ملکالشعرا بهار:آخر زغم عشقت ای طفل دبستانی رفتم من از این عالم، عالم به تو ارزانی
❈۱❈
آخر زغم عشقت ای طفل دبستانی
رفتم من از این عالم، عالم به تو ارزانی
عشق من و تو ای ماه بیرون ز شگفتی نیست
من پیر جهاندیده، تو طفل دبستانی
❈۲❈
نشگفت گر از مجنون در عشق شوم افزون
کز معرفت افزون است شهری ز بیابانی
تو اول و تو ثانی در خوبی و رعنایی
ای ثانی بیاول وی اول بیثانی
❈۳❈
درآتش عشق ای دوست میسوزم و میبینی
وز درد فراق ای یار مینالم و میدانی
در عشق پشیمانی آیین محبت نیست
عاشق نبرد هرگز در عشق پشیمانی
❈۴❈
در بند سر زلفت یک جمع پریشانند
زان جمله یکی نبود چون من به پریشانی
تو شاه نکوروبان، من شاه سخن گوبان
تو خود به نکورویی، من خود به سخندانی
❈۵❈
ما را به فسون سازی جانا چه دهی بازی
تو کودک قفقازی، من رند خراسانی
تو ناز کنی از این، کَت دلبر خود خوانم
من فخر کنم از این کم بندهٔ خود خوانی
❈۶❈
عشق تو به آسانی بیرون نرود از دل
بیرون نرود از دل عشق تو به آسانی
کامنت ها