گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ملک‌الشعرا بهار:آن چشم‌ سفیدی که بود چشمش کور درکشور ما گشته به بینش مشهور

❈۱❈
آن چشم‌ سفیدی که بود چشمش کور درکشور ما گشته به بینش مشهور
بیهوده کنند نام کاکا الماس برعکس نهند نام زنگی کافور

فایل صوتی قطعات شمارهٔ ۱۰۱ - در وصف بینش نامی که مژگانی سفید و چشمانی کم‌ دید داشت

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

مجید
2019-02-01T22:28:18
ریشه ضرب المثل "برعکس نهند نام زنگی کافور" افضل الشعراء محمد افضل سر خوش صاحب (تذکره الشعرای سرخوش) از بدیهه سرایان قرن دوازدهم هجری بود. سرخوش به پیروی از شعرای سلف مدتها در طلب مال و ثروت فعالیت کرد، اکثر بزرگان و حکام وقت را مدح گفت ولی از آنجا که بخت مساعد نداشت از هیچکس صله شایان و پاداش نیکو در خور مدایحی که سروده است دریافت نکرد. سرخوش برای شعرای خوش اقبالی که فقط با سرودن یک بیت شعر مال و خواسته فراوان اندوخته اند حسرتها خورد و بر بخت نامساعد خویش که همه جا با یأس و حرمان مواجه گردید ناله‌ها کرد، سرانجام بمکتب هجاگویان پیوست و غالب اغنیای زمان را هجو کرد چنانکه خود گوید:مار که زهرش نبود مار نیست جز بهجا کلک سزاوار نیستدر آن ایامی که هنوز به بخت و اقبال خویش امیدوار بود روزی مثنوی مدیحه ای در مدح همت خان حاکم وقت سرود که این بیت مبالغه آمیز از آن مثنوی است:‌دهد سرمایه دریا بغارت سر انگشتش ز جود یک اشارتهمت خان را از آن مدیحه ظاهرا خوش آمد و گفت: یکدست لباس فاخر و یک رأس اسب رهوار برای شما در نظر گرفته ام که چون مطاع قلیل است شرم دارم فی المجلس تقدیم کنم. البته فردا بخانه شما خواهم فرستاد. سرخوش بیچاره بامید آن صله چند روز از منزل خارج نشد و چشم بدر خانه دوخته بود که چه وقت اسب و خلعت می‌رسد! سر انجام معلوم شد که همت خان قول آن ظریف را بکار برد که: مطربی پیش وی می‌سرود و محظوظ شد، گفت فردا بیا و یک جوال غله ببر، مطرب بسیار خوشوقت شد و روز بعد جوالی آورد گفت حسب‌الامر آمده ام. آن ظریف گفت: ای نادان، حرفی تو گفتی من خشوقت شدم. حرفی من گفتم تو خرسند شدی، ‌داد و ستد را اینجا چه دخل است؟! القصه چون سرخوش دانست که همت خان را نیز همتی نیست و وعده به غلط داد بی‌نهایت ناراحت شده این رباعی را در هجایش سرود:بر دولت بی فیض دماغت مغرور ای پنجة تو ز دامن دولت دوربر عکس نهند نام زنگی کافور بی همتی و نام تو همت خانستاکنون که صحبت باینجا رسید بی‌مناسبت نمی‌داند سرانجام زندگی سر خوش را که خالی از لطف نیست بنقل از سفینه خوشگو در این مختصر آورد:سر خوش در محرم سال 1126 هجری در حالت بیماری سخت این رباعی گفته بدست پسر میانه ‌خود که خوشنویس بود داد و گفت که بر کفن من بخط جلی بنویس:از معصیت و سیاهکاری چه غم است سر خوش کار اله فضل و کرمسترحمت چه فزون، غضب چه بسیار کمست رخشیدن برق بین و جوش بارانبعد از آن رو بطرف یاران حاضرالوقت نموده فرمود که من چون به جهان دیگر برسم از من سئوال نمایند که سرخوش از جهان چه آورده‌ای؟ جواب دهم این رباعی نذر آورده ام. اگر بخشندم چه بهتر و الا گویم شعر فهمی ‌عالم بالا معلوم شد!! بعد یک پاس از این حالت بعمر هفتاد و شش سالگی آزادانه جان بجان آفرین سپرد.منبع: ichodoc.ir
محمد
2021-05-25T19:15:24.4480317
درود بر شما؛ جسارتا این نوع شعر رباعی نام دارد و نه قطعه. سپاس.