ملکالشعرا بهار:سر حلقهٔ صاحبدلان حسین ای سرور عالیجناب من
❈۱❈
سر حلقهٔ صاحبدلان حسین
ای سرور عالیجناب من
دارم سخنانی صواب چند
بشنو سخنان صواب من
❈۲❈
توخود ملکی برملوک عصر
زین رو بهتو هست انتساب من
یاد آر که ورزید باب تو
پیوسته ارادت به باب من
❈۳❈
شد صرف خلوص و مودتت
سرمایهٔ عهد شباب من
بود ارچه مهیا به فضل حق
از سعی و عمل نان و آب من
❈۴❈
لیکن به سرای تو بد ز صدق
پیوسته ایاب و ذهاب من
دیدار تو اصل سرور من
اخلاص تو فصل الخطاب من
❈۵❈
در خطهٔ ری بس شباکه بود
در باغ صبا خورد و خواب من
در امر تو بود انقیاد من
وز نهی تو بود اجتناب من
❈۶❈
بیهیچ طمع مخلص وشفیق
تا آن که ببردی کتاب من
چون حبس شدم نامه کردمت
باشدکه فرستی حساب من
❈۷❈
ز انصاف مرمت کنی بفور
بنیاد وجود خراب من
وندر حق اطفال من کنی
لطف و پدری در غیاب من
❈۸❈
ظنم به خطا رفت کامدی
فارغ ز عذاب و عقاب من
چونسویصفاهان شدم ز حبس
گشتی غمی از فتح باب من
❈۹❈
بس نامه فرستادم و پیام
یک نامه ندادی جواب من
هرگز نسزد از تو رادمرد
کافیون کنی اندر شراب من
❈۱۰❈
زیبنده نباشد اکرکند
سیمرغ تو قصد ذباب من
با گنج کتابی که مر توراست
بندی طمع اندرکتاب من
کامنت ها