ملکالشعرا بهار:سر دفتر آزادگان حسین برد از دل من صبر و تاب من
❈۱❈
سر دفتر آزادگان حسین
برد از دل من صبر و تاب من
وی با قلم آتشین خویش
بر خاک جفا ریخت آب من
❈۲❈
ده سال کتاب مرا نداد
وز خاطر او شد حساب من
وز دیدن من هم کرانه کرد
سرچشمهٔ من شد سراب من
❈۳❈
نامه بنوشتم به حضرتش
سربسته پس آمدکتاب من
گفتم بود این خواجهٔ کریم
در قحط و شداید سحاب من
❈۴❈
معمار عنایات او کند
آباد بنای خراب من
در جاهلی ار کردهام خطا
عفوش ندراند حجاب من
❈۵❈
پیوسته نگوید به نظم و نثر
کردی تو چرا، هجو باب من
زیرا پس از آن شعر ، مدح ها
زاده است ز طبع چو آب من
❈۶❈
ظنم به خطا رفت و عاقبت
شد اختر بختم شهاب من
هم دوست زکف رفت و هم کتاب
با سرکه بدل شد شراب من
❈۷❈
با این همه جز شکوه وگله
نشنید کس اندر خطاب من
ناچار فرستادی آن کتاب
چون سخت گران شد تکاب من
❈۸❈
سیمت نگرفتم از آن که نیست
سویت پی سیم اقتراب من
چون شمس برون آی و چون سحاب
میبار به کشت یباب من
❈۹❈
دو نامه و دو رشتهٔ گهر
بنگاشتی اندر عتاب من
وان قطعه شیوا که ساختی
چون عقد پرن در جواب من
❈۱۰❈
فرسود روان مرا و برد
از قلب پریش انقلاب من
تقدیم درت کردم آن کتاب
تا آن که بگویی کتاب من
❈۱۱❈
لیکن نگرایم به باب تو
تا تو نگرایی به باب من
کامنت ها