ملکالشعرا بهار:شب آدینه هشتم آبان شد به مجلس خلاف شه عنوان
❈۱❈
شب آدینه هشتم آبان
شد به مجلس خلاف شه عنوان
بی دلیل و بهانه میر سپاه
بود شایق به خلع احمدشاه
❈۲❈
وکلا جمله واقف از اسرار
بین بیم و امید گشته دچار
همه سوگند خورده با قرآن
به وفاداری شه ایران
❈۳❈
لیک سوگند گشت باد آن شب
رفت عهد وفا زیاد آن شب
سیم و زر دیدهٔ صلاح ببست
منفعت عهد مردمی بشکست
❈۴❈
وکلا بیبهانه کرده تیار
نقشهٔ عزل دودهٔ قاجار
کرد طرح قضیه «یاسایی»
دگران گرم مجلسآرایی
❈۵❈
نز خدا کرده یاد و نز سوگند
کاهرمن بسته بودشان به کمند
گشته مندیلها بدل به کلاه
شده نانشان سفید و قلب سیاه
❈۶❈
حمله بردند بر شه مظلوم
چون به طاوس خسته لشکر بوم
من کشیدم زکام تیغ زبان
تکیه کردم به صاحب قرآن
❈۷❈
با زبان فصیح و منطق راست
ساختمشان چنان که دل میخواست
چون بکردم مراد خویش ادا
هیجانی فتاد در دلها
❈۸❈
یافتم کز نفوذ آن گفتار
اندرین جلسه نگذرد آن کار
سخنی کز دل سخنور خاست
در دل مستمع نشیند راست
❈۹❈
شدم از جلسه تا کشم سیگار
سپری شد دقیقهای سه چهار
بازگشتم درون جلسه که بود
هم درین قصه گرم گفت و شنود
❈۱۰❈
ناگهان بانگ تیر خاست ز در
چند تیر از قفای یکدیگر
شیرمردان ز بیم ریزش خون
همه از جلسه ریختند برون
❈۱۱❈
سوی درها شدند ویله کنان
لیک سربازشان گرفت عنان
پر دلان یافتند راه فرار
بخشی از درگروهی از دیوار
❈۱۲❈
مانده من با «امیر جنگ» به کاخ
رفقا جمله رفته در سوراخ
شد چو مجلس دوباره بر سر پای
نیمیاز جمع مانده بود بهجای
❈۱۳❈
جلسه شد ختم تا به روز نهم
بامداد مصیبت مردم
چون ز مجلس برون شدیم به کوی
بود هرجا پلیس در تکوپوی
❈۱۴❈
نه درشکه بهجا ونه خودرو
شه شکاران پیاده در تک و دو
سوی منزل شدم در آن شب تار
دیده گریان ز وضع شهر و دیار
❈۱۵❈
روز آدینه قرب ظهر از در
فرخی آمد و دو دیدهٔ تر
گفت از خانه پا منه بیرون
که بریزند خائنانت خون
❈۱۶❈
شب دوشین ز جلسه چون رفتی
نطق کردی سپس برون رفتی
چند تن آن دم از تماشا جای
سوی بیرون شدند برقآسای
❈۱۷❈
از قضا بود واعظ قزوین
رفته بیرون ز صحن درآن حین
چون شبیه تو بود بیچاره!
شد دچار گروه خونخواره!
❈۱۸❈
کز سر شب حسین و همدستان
به کمین بر در بهارستان
همه همدست با رئیس پلیس
شده پنهان به پردهٔ تلبیس
❈۱۹❈
روز تا شام کرده تدبیرت
که شبانگه زنند با تیرت
واعظ بی گنه در آن شب شوم
شدگرفتار آن گروه ظلوم
❈۲۰❈
چون به قد و صفت مشابه تست
به گمانشان که او تویی بدرست
دم مجلس بگیرش آوردند
زیر باران تیرش آوردند
❈۲۱❈
شیخ واعظ گرفت راه فرار
خونیان در پیاش به قصد شکار
سوی سرچشمه ره گرفت فقیر
خونیانش گرفته در دم تیر
❈۲۲❈
خورده تیرش به شانه وگردن
باز سرگرم جان بدر بردن
تا به مسجد نایستاد بجای
بر در مسجد اوفتاد ز پای
❈۲۳❈
پهلویش را بکی به دشنه درید
دگری حنجرش به کارد برید
هم درین حین کسی رسید از پی
بانگ زد بر رفیق خویش که هی
❈۲۴❈
این کس دیگرست یارو نیست
دست ازو بازدارکاین او نیست
زین سخن ماند دستشان ازکار
همه بگذاشتند پا به فرار
❈۲۵❈
چون بجستند خونیان زآنجا
سرپلیس وپلیس شد پیدا
کاین پلیسان ز بیم معزولی
کرده بر تن لباس معمولی
❈۲۶❈
دیدهبانان خونیان بودند
یک دو تن هم در آنمیان بودند
واعظ سر بریده را بردند
جسم در خون طپیده را بردند
❈۲۷❈
نام او را «بهار» بنهادند
وین خبر را به «پهلوی» دادند
چون بیامد طبیب عدلیه
سوی بیمارسان نظمیه
❈۲۸❈
از پس بازجستها که نمود
شد محقق که او «بهار» نبود
عکس برداشتند از آن مردار
تلفون شد به حضرت سردار
❈۲۹❈
بد به مهمانی سفیرفرنگ
کآمد این مژدههای رنگارنگ
با وزیری که بود نزدش، گفت
وآن وز یر این خبر زما ننهفت
❈۳۰❈
این تمنی ز دوستان بشنو
یک دو روزی ز خانه دور مشو
شد «مدرس» ازین حدیث خبر
«بهبهانی» و دوستان دگر
❈۳۱❈
همه دادند سوی من پیغام
که تو فردا منه به مجلس گام
گفتم آن قوم راکه این نه رواست
مردن و زیستن بهدست خداست
❈۳۲❈
کان که دوش از اجل نجاتم داد
دیگری را به جای من بنهاد
هم تواند که در درون سرا
بسپارد به کام مرگ مرا
❈۳۳❈
این مثل در جهان فسانه شده
که بود امن، راه دزد زده
حیف باشدکه جلسهٔ فردا
من نباشم میان جمع شما
❈۳۴❈
دوستان لابهام نپذرفتند
یک دوتن شب به خانهام خفتند
که مبادا برون شوم ز سرای
روز شنبه نهم به مجلس پای
❈۳۵❈
زبن سبب روز طرح بیدادی
نهم ماه و مرگ آزادی
نقل گفتار من کسی نشنید
نالهٔ زار من کسی نشنید
کامنت ها