ملکالشعرا بهار:بود ماه سی روزتا بنگری به هر روز کاری بجای آوری
❈۱❈
بود ماه سی روزتا بنگری
به هر روز کاری بجای آوری
سزد گر به «هرمزد» باشی خُرم
خوری می به آیین جمشید جم
❈۲❈
به «بهمن» کنی جامهها نوبرشت
پرستش کنی روز «اردیبهشت»
به «شهریور» اندر شوی شادخوار
کنی در «سپندارمذ» کشت کار
❈۳❈
به «خورداد» جوی نوین کن روان
به «مرداد» بیخ نو اندر نشان
به «دیبآذر» اندر سر و تن بشوی
بپیرای ناخن، بیارای موی
❈۴❈
به «آذر» مپز نان که دارد گناه
بدین روز نیکست رفتن به راه
به «آبان» بپرهیز از آب ای جوان
میالای و مازار آب روان
❈۵❈
به «خور روز» کودک به استاد ده
که گردد دبیری خردمند و به
بخور باده با دوستان، روز «ماه»
ز ماه خدای آمد کار خواه
❈۶❈
بفرمای برکودکان روز «تیر»
نبرد و سواری و پرتاب تیر
به « گوش» اندرون گاوساله به مرز
ببند و بیاموز برگاو، ورز
❈۷❈
بپیرای ناخن چو شد «دیبمهر»
سر و تن بشوی و بیارای چهر
جدا کن ز شاخ رز انگوررا
بچرخشت افکن می سور را
❈۸❈
اگر مستمندی زکس «مهر» روز
شو اندر بر مهر گیتی فروز
فشان اشک و زو دادخواهی نمای
که داد تو گیرد ز دشمن خدای
❈۹❈
بهروز «سروش»ازخجسته سروش
روان را و تن را توان خواه و توش
از او خواه آزادی کام خویش
وزو جوی آیفت فرجام خویش
❈۱۰❈
به «رشن» اندرون کار سنگین بنه
روان را ز یاد خدا توشه ده
مخور هیچ سوگند در «فرودین»
که زشتست ویژه به روزی چنین
❈۱۱❈
ستای اندربن روز فروهر را
که فرورد از او یافت این بهر را
نیایش کن امروز بر فروهر
که پاکان شوند از تو خشنودتر
❈۱۲❈
پی خانه افکن به «بهرام» روز
سوی رزم شو گر تویی رزمتوز
که پیروز بازآیی از کارزار
همت کاخ و ایوان بود پایدار
❈۱۳❈
زن ار برد خواهی، ببر روز «رام»
که رامش خوشست اندرین روز و کام
وگر باشدت کار با داوران
درین روز رو تا شوی کامران
❈۱۴❈
سزد روز «باد» ار درنگی شوی
نپیوندی امروز کار از نوی
چو روز نیایش بود «دیبدین»
سر وتن بشو، ناخن و مو بچین
❈۱۵❈
زن نو ببر جامهٔ نو بپوش
دل از یاد یزدان پر و لب خموش
بود روز «دین» مرگ خرفستران
بکش هرچه خرفسترست اندر آن
❈۱۶❈
که خرفستران یار اهریمناند
دد و دام و با مردمان دشمناند
به بازار شو روز «ارد» ای پسر
نوا نو بخر چیز و با خانه بر
❈۱۷❈
در «اشتاد» روز اسب و گاو و ستور
به گشن افگنی مایه گیرند و زور
ره دورگیر «آسمان» روز، پیش
که بازآیی آسان سوی خان خویش
❈۱۸❈
گرت خوردن دارو افتد بسر
به «زمیاد» روز ایچ دارو مخور
زن تازه در «ماراسفند» گیر
که فرزند نیک آید و تیزویر
❈۱۹❈
درین روز جامه بیفزای بر
بدوز و بپوش و بیارای بر
«انیران» بود نیک زن خواستن
همان ناخن و موی پیراستن
❈۲۰❈
زنی کاندربن روز گیری به بر
شود کودکش در جهان نامور
انوشه روان باد آذرپاد مارسپندان، که این اندرز کرد و نیز این فرمان داد.
انوشه روان باد آن مرد راد
انوشه روان باد آن مرد راد
که این گفتها گفت و این پند داد
پایان
کامنت ها