ملکالشعرا بهار:موسم نوبهار خانهٔ من هست از انبوه گل یکی گلشن
❈۱❈
موسم نوبهار خانهٔ من
هست از انبوه گل یکی گلشن
شده نه سال تا در این خانه
خوب یا بد گزیدهام لانه
❈۲❈
هست یک میل دورتر ازشهر
لاجرم دارد از نظافت بهر
مگس آنجاکمست وآب فزون
تابش ماه و آفتاب فزون
❈۳❈
غرش و هایهوی وهمهمه نیست
گرد و دود وخروشو دمدمهنیست
هرگل طرفهای که دیدستم
یا به نزدکسی شنیدستم
❈۴❈
جابجا کشته و زده پیوند
به طریقی که ذوق کرده پسند
هرکجا بود میوهٔ خوشخوار
کشته درباغ وآمدست به بار
❈۵❈
تخم گل خواسته ز راه دراز
کشته و هر طرف نشانده پیاز
طرحهایی نوا نو افکنده
هریکی را به لونی آکنده
❈۶❈
گلبنان را نموده پیرایش
تاکها را بداده پرکاوش
زلف شمشاد را به شانه زده
رسته در رسته صاف و راست چده
❈۷❈
چون در اسفند برکشد جمره
نفس آشکار سوم ره
مهرمه مبلغی هزینه کند
هر طرف نوگلی خزینه کند
❈۸❈
پخش گردد خزبنهها در باغ
این بود شغل من زمان فراغ
ز اول مهر تا بن اسفند
تن سپارم به جهد و رنج وگزند
❈۹❈
تا به فصل بهار و وقت فراغ
چند روزی کنم نظارهٔ باغ
چهر آن کودکان زیبا را
بینم و نو کنم تماشا را
❈۱۰❈
مردمان را هوس بسی به سر است
هوس من بدین دو مختصراست
که نشینم به باغ برلب آب
گه به گل بنگرم، گهی به کتاب
❈۱۱❈
شاخ گل ساغر شراب منست
یار من دفتر وکتاب من است
لیکن امسال از پس شش ماه
حاصل رنج بنده گشت تباه
❈۱۲❈
تا به امروز از آخر اسفند
هستم اینجا به خون دل پابند
هم نه پیدا که چند خواهم بود
تا به کی پایبند خواهم بود
❈۱۳❈
من چنین بسته چند مانم چند؟
زار و دلخسته چند مانم چند!؟
کامنت ها