ملکالشعرا بهار:دشمن بنده بود «درکهی» دل ز من کنده بود «درگاهی»
❈۱❈
دشمن بنده بود «درکهی»
دل ز من کنده بود «درگاهی»
بهرمن تیغ کینه آخته بود
لیک نیکو مرا شناخته بود
❈۲❈
زان به حبسم فزونتر از یک ماه
با همه دشمنی نداشت نگاه
هست بیگانه «آیرم» با من
نیست با من نه دوستی نی دشمن
❈۳❈
مار بهتر ز دشمن خانه
دشمن خانه به ز بیگانه
دشمن خانه روز بدبختی
بنهد دشمنی و سرسختی
❈۴❈
چون که آرد ز دوستیها یاد
خواهد از دست، تیغ کینه نهاد
لیک بیگانه را خیال تو نیست
در پی شادی و ملال تو نیست
❈۵❈
خاصه بیگانهای که میر بود
در دلش کی غم اسیر بود
او چه داند به کس چه میگذرد
به اسیر قفس چه میگذرد
کامنت ها