ملکالشعرا بهار:ظالمی داشت زر برون ز حساب شب نمیشد ز بیم دزد به خواب
❈۱❈
ظالمی داشت زر برون ز حساب
شب نمیشد ز بیم دزد به خواب
با چنان مال و ثروت هنگفت
خواست گنجینهای کند بنهفت
❈۲❈
تا سویش دزد راهبر نشود
هیچ کس را از آن خبر نشود
پس پژوهنده شد ز معماری
خواست مردی امین و دینداری
❈۳❈
که به تدبیر گنجخانه ی خویش
راز با وی گذارد اندر پیش
نیکمردان شهر و دینداران
اوستادان کار و معماران
❈۴❈
چون ز مقصود شه شدند آگاه
رخ نهفتند یک یک از در شاه
خشمگین شد ملک ازآن رفتار
دادشان گوشمالها بسیار
❈۵❈
برخی از قهر او شدند زبون
برخی از شهر او شدند برون
زان میان طامعی اسیر هوا
تازه کاری جسور و بیپروا
❈۶❈
محنت همگنان غنیمت جست
گفت من سازم این طلسم درست
گشت نزدیک شاه و یافت قبول
کار بگرفت پیش، مرد فضول
❈۷❈
شه بر او خواند آفرین بسیار
دست و بالش فراخ کرد به کار
همه را دور ساخت از در شاه
گشت خود پیشکار و یاور شاه
❈۸❈
گشت معروف نزد همکاران
نیز محسود شد بر یاران
از کفایت بلند شد شأنش
گشت اکفی الکفات عنوانش
❈۹❈
اوستادان شهر خوار و نفور
همه در بیکفایتی مشهور
قرب ده سال برد سعی به کار
تا که شد گنجخانهها طیار
❈۱۰❈
گنجها در نهان گذارده شد
گشت یک چار و چار چارده شد
بست سیصد طلسم بر هر گنج
برد از هر دری هزاران رنج
❈۱۱❈
قفلها در بلند و پست نهاد
رمزها درگشاد و بست نهاد
خود به تنها ز فرط عیاری
هیچ کس را نداده همکاری
❈۱۲❈
گشت محرم در آن نهانخانه
ایمن از چشم خویش و بیگانه
کار از پیش برد و کرد تمام
غافل از حیلهبازی ایام
❈۱۳❈
مرد ظالم چو گنج ساخته دید
زبر لب بر سفاهتش خندید
در یکی زان طلسمهاش انداخت
کار ابله در آن طلسم بساخت
❈۱۴❈
مرد ناآزموده در آن بند
این سخن میسرود و جان میکند
آن که با شیر شرزه آمیزد
خون خود را به رایگان ریزد
❈۱۵❈
هرکه با ظالمان بود کارش
حق بدیشان کند گرفتارش
از بزرگان انگلیس تنی
رانده در زیر تیغ، خوش سخنی
❈۱۶❈
«وای آن کس که در بسیط جهان
تکیه سازد به قول پادشهان»
ای که داری خبر ز سر ملوک
سزد ار خویش را بسازی سوک
❈۱۷❈
شاه شیر است، نزد شیر مرو
ور روی سوی او دلیر مرو
کامنت ها