ملکالشعرا بهار:در خیابان باغ، فصل بهار میچمید آن گراز پست شعار
❈۱❈
در خیابان باغ، فصل بهار
میچمید آن گراز پست شعار
بلبلی چند از قفای گراز
بر سر شاخ گل مدیح طراز
❈۲❈
گه به بحر طویل و گاه خفیف
میسرودند شعرهای لطیف
در قفای گراز خودکامه
این چکامه سرودی آن چامه
❈۳❈
آن یکی نغمهٔ مغانی داشت
وان دگر لحن خسروانی داشت
مرغکان گه به شاخه گاه به ساق
مترنم به شیوهٔ عشاق
❈۴❈
گه ز گلبن به خاک جستندی
که به زیر ستاک جستندی
خوک نادان به عادت جهال
شده سرخوش به نغمهٔ قوال
❈۵❈
دُم به تحسینشان بجنباندی
گوش وا کردی و بخواباندی
نیز گاهی سری تکان دادی
خبرگیهای خود نشان دادی
❈۶❈
مرغکان لیک فارغ از آن راز
بی نیاز از قبول و ردّ گراز
زان به دنبال او روان بودند
که فقیران گرسنگان بودند
❈۷❈
او دریدی به گاز خویش زمین
تا خورد بیخ لاله و نسرین
و آمدی زان شیارهاش پدید
کرمهایی لطیف، زرد و سفید
❈۸❈
بلبلان رزق خویش میخوردند
همه بر خوک چاشت میکردند
جاهلانی که گشتهاند عزیز
نه بهحق بل به نیش و ناخن تیز
❈۹❈
پیششان مرغکان ترانه کنند
تا که تدبیر آب و دانه کنند
خوک نادان به لالهزار اندر
مرزها را نموده زیر و زبر
❈۱۰❈
لقمههایی کلان برانگیزد
خردههایی از آن فرو ریزد
مرغکان خردههاش چینه کنند
وز پی کودکان هزینه کنند
❈۱۱❈
نغمهخوانان به بوی چینه چمان
نغمههاشان مدیح محتشمان
حمقا آن به ریش میگیرند
وز کرامات خویش میگیرند
❈۱۲❈
لیک غافل که جز چرندی نیست
غیر افسوس و ریشخندی نیست
کامنت ها