ملکالشعرا بهار:ای درآورده بازی اصلاح وز تو در ناله تاجر و فلاح
❈۱❈
ای درآورده بازی اصلاح
وز تو در ناله تاجر و فلاح
تا تو در بند شهوتی و غضب
از تو ناید به حاصل این مطلب
❈۲❈
تا طمع بر تو پادشا باشد
طمع عافیت خطا باشد
هرچه تو ریش بیش جنبانی
دان که افسار خویش جنبانی
❈۳❈
این سر و روی و سبلت جنبان
بهر فاطی نمیشود تنبان
مردمانی که از تو آگاهند
همگی مرگت از خدا خواهند
❈۴❈
خویش را دایهٔ وطن خوانی
مصلح حال مرد و زن خوانی
لیک از آن دایهای که تا بودست
سر پستان به زهر آلودست
❈۵❈
دایه کز کودکش فراغ بود
زو دل باب و مام داغ بود
دور شو ای پلید دامن چاک
دل ما را ز دامن تو چه باک
❈۶❈
مثلست این که سوزد از حدثان
مام را قلب و دایه را دامان
تو هم ای دایه زبن هنر بشکن
دل ما سوختی دگر بس کن
❈۷❈
ما نخواهیم خیر، شر مرسان
منفعت پیشکش، ضرر مرسان
هرچه سرزنده بود درکشور
زنده کردی به گورشان یکسر
❈۸❈
آن که را بود قریهای در نور
وان که را بدکلاتهای به کجور
قصد ملک و دکانشان کردی
بعد از آن قصد جانشان کردی
❈۹❈
این به کرمان نشسته بر سر راه
وآن گدایی کند به کرمانشاه
وان که دشتی به دینور دارد
یا به کرمانشه آبچر دارد
❈۱۰❈
سرش از غصه درگریبانست
منزلش کوچه غریبانست
طبرستانیان صاحب فر
همه در ری به دوش هشته تبر
❈۱۱❈
شده تاریک روزگار همه
به گدایی کشیده کار همه
هرکه خود را ز توکنارکشید
سختی از دست روزگارکشید
❈۱۲❈
وان که شد با مظالم تو شربک
ساخت خود را به حضرتت نزدیک
پس ده سال خدمت از دل و جان
یافت پاداش گور یا زندان
❈۱۳❈
وان که عیب تو گفت رویاروی
وزحقیقت نگشت یک سرموی
یا بمیرد به فقر و خونجگری
یاکشد حبس و نفی و دربدری
❈۱۴❈
به خراسان فتد صفاهانی
به صفاهان رود خراسانی
دور از زاد و رود وتوشه و زاد
آن به خرجرد و این به شمسآباد
❈۱۵❈
اهل ملک از توانگر و محتاج
ناف هشتند زیر بار خراج
خانهٔ خاص و عام ویران کشت
همهٔ خانهها خیابان گشت
❈۱۶❈
دکهٔ پیر زال شد میدان
لیک میدان مشق شد دکان
کاخ پیر عجوز تل کردند
پس خریدند و مستغل کردند
❈۱۷❈
به چه کار این همه عقار ترا؟!
وبنهمه مستغل چه کار ترا؟!
پادشا کاو ضیاع گرد آرد
خوبش را پادشاه نپندارد
❈۱۸❈
ورنه کشور ضیاع پادشه است
ملک یکسر ضیاع پادشه است
ملک ضایع، ضیاع شاه، آباد
پادشاهی چنین به ملک مباد
❈۱۹❈
شه کجا ملک خوبش یغما کرد
گربه باشد که زاد بچه و خورد
خسروان ملک خود چنین نبرند
همهٔ گربکان چنین ندرند
❈۲۰❈
جیب مردم ز سیم و زر خالی
پر زرانبار حضرت عالی
به جز از چند صاحب منصب
وآن وزبر و وکیل لامذهب
❈۲۱❈
باقی خلق جمله در تعبند
وز خدا مرگ ظالمان طلبند
کامنت ها