ملکالشعرا بهار:آمد اردیبهشت، ای ساقی اصفهان شد بهشت، ای ساقی
❈۱❈
آمد اردیبهشت، ای ساقی
اصفهان شد بهشت، ای ساقی
آن بهشتی که گم شد از دنیا
هر به سالی مهی، شود پیدا
❈۲❈
وان مه اردیبهشت باشد و بس
اصفهان چون بهشت باشد و بس
جنت عدن و روضهٔ رضوان
هست اردیبهشت اصفاهان
❈۳❈
آفتابی لطیف و هر روزه
آسمانی چو طشت فیروزه
طاق و ایوان و گنبد و کاشی
شهر را کرده پر ز نقاشی
❈۴❈
نقشهها هرچه خوب و دلکشتر
نقش اردیبهشت از آن خوشتر
گل شب بوش پُر پَر و پرپشت
یاسش انبوه و اطلسیش درشت
❈۵❈
باز هم صحبت از گل آمد پیش
و اوفتادم به یاد گلشن خویش
شدهام این سفر من از جان سیر
لیک کی گردم از صفاهان سیر
❈۶❈
دست از جان همی توان شستن
وز صفاهان نمیتوان شستن
گل آسایشم به بار آمد
تلگرافی ز شهریار آمد
❈۷❈
خرقهٔ ژندهام رفو کردند
جرم ناکردهام عفو کردند
قاسم صور شرح حال مرا
کرد انهی به هیئت وزرا
❈۸❈
شد فروغی شفیعم از سر مهر
سود برآستان خسروچهر
در نهان با «شکوه» شد همدست
بر خسرو شفاعتی پیوست
❈۹❈
نامهٔ من به پیشگاه رسید
شرح حالم به عرض شاه رسید
خواستندم ز شهر اصفاهان
این چنین است عادت شاهان
❈۱۰❈
گرچه دولت رضای من میجست
التزامی ز من گرفت نخست
که به ری انزوا کنم پیشه
نکنم در سیاست اندیشه
❈۱۱❈
آنچه گفتند سربسر دادم
مهر و امضای خویش بنهادم
ره تهران گرفتم اندر پیش
تا شوم منزوی به خانهٔ خویش
کامنت ها