ملکالشعرا بهار:میر لشگر ز من مکدر گشت تاکه شاهنشه از سفر برگشت
❈۱❈
میر لشگر ز من مکدر گشت
تاکه شاهنشه از سفر برگشت
چون درآمد شه از سفربه حضر
میرلشگر ببست بار سفر
❈۲❈
پسری نوجوان و رعنا داشت
شد جوانمرگ، اینت بدپاداشت
بود داماد شاه آن فرزند
چون پسر مرد، سست شد پیوند
❈۳❈
دخلها کرده بود و دزدیها
ناسزاها و زن بمزدیها
گربهٔ دزد بود مردک پست
سینهدردیبهانه کرد و بجست
❈۴❈
کارها بهر شاه ساخته بود
خوب ارباب را شناخته بود
آخرکار اسعد و تیمور
او ز نزدیک دید و ما از دور
❈۵❈
چند ملیون ز خوان یغما زد
پاچه را ورکشید بالا زد
علقهٔ خانمان ز هم بگسیخت
ور جلا زد سویفرنگ گریخت
❈۶❈
ناخوشی را بهانه کرد آنجا
طلب آب و دانه کرد آنجا
چند ماهی حقوق و جیره گرفت
عاقبت هم هزار لیره گرفت
❈۷❈
دانه پاشید شه که باز آید
طایر جسته کی فراز آید
این زمان در فرنگ آزاد است
کیسه پرپول وکله پر باد است
❈۸❈
تا سپهرش کجا جواز دهد
کانتقام گذشته باز دهد
وآن سخن را که گفته بد با من
باش تا کی بگیردش دامن
کامنت ها