ملکالشعرا بهار:ای از برما به خشم رفته رخ بیسببی زما نهفته
❈۱❈
ای از برما به خشم رفته
رخ بیسببی زما نهفته
ما را گنهی به جز وفا نیست
بهر چه تو را هوای ما نیست؟
❈۲❈
آخر نه من و تو یار بودیم
بر عهد هم استوار بودیم
بهر چه ز ما گسستی ای دوست
در بر رخدوستبستیای دوست
❈۳❈
عهدی به هزار وعده بستی
گر بستی عهد، چون شکستی
بازآی که خاک پات گردم
تو جان منی، فدات گردم
❈۴❈
دستی بکشم به ساق پایت
سیگار بپیچم از برایت
جام عرقی دهم به دستت
سازم ز خمار باده مستت
❈۵❈
بینم شب و روز با جلالت
وز نشئهٔ چرس در خیالت
از بهر تو ای نگار بنگی
گویم غزلی بدین قشنگی
کامنت ها