ملک‌الشعرا بهار:به قربان حضور شاهزاده که آیین وفا ازکف نهاده
❈۱❈
به قربان حضور شاهزاده
که آیین وفا ازکف نهاده
سر نام‌آوران، اعزاز سلطان
مهین چشم و چراغ آل خاقان
❈۲❈
که رای ری نمود ازکشور طوس
مرا بنهاد با یک شهر افسوس
کنون با شاهدان ری قرین است
دلش فارغ ز یاد آن و این است
❈۳❈
ری ارچه جای غلمان است و حور است
بهشت ار خوانیش عین قصور است
بهشتش کی‌توان خواندن که زشتست
که هرکویش یکی خرّم بهشتست
❈۴❈
خوشا شهزاده و بوم و بر ری
خوشا آزادی و آسایش وی
خوشا آن شاهدان سیم غبغب
خوشا آن زود ره بردن به مطلب
❈۵❈
اگر باشد مرا پری و بالی
به‌سوی ری پرم بی‌قیل و قالی
وگر باشد مرا تاب و توانی
به طوس اندر نمانم یک زمانی
❈۶❈
شوم، گیرم ره ملک ری از پیش
مگر جویم در او کام دل خویش
بگیرم دامن شهزادهٔ راد
برآرم از جفای دهر فریاد
❈۷❈
بر او سازم بیان بنهفتنی‌ها
بدو گویم بسی ناگفتنی‌ها
حکایت‌ها کنم از بی‌وفاییش
وزین بیگانگی و آن آشناییش
❈۸❈
کنون شاها کجایی حال چونست؟
که از هجر تو دل‌ها غرق خونست
شدی با مهوشان ری هم‌آغوش
ز مشتاقان خود کردی فراموش
❈۹❈
نه دلداری چنین باشد نه یاری
که یاران را به یاد اندر نیاری
تو یارا با همه یاران به کینی؟!
و یا خود با من تنها چنینی
❈۱۰❈
امید است آن‌که زین پس رام گردی
بساط بی‌وفایی درنوردی
که تا زین بندگان آید سلامی
فرستی هر سلامی را پیامی
❈۱۱❈
چو با خوبان آن کشور نشینی
به یاد ما نمایی بوسه‌چینی
نپرهیزی ز چشم فتنه‌جویان
درآویزی به زلف خوبرویان
❈۱۲❈
تو و آن لعبتان ماهزاده
من و این مدرسه، وین شاهزاده
غرض خوش باش و خرم باش جاوید
نشاط اندوز و بی‌غم باش جاوید
❈۱۳❈
گهی شطرنج و گاهی آس میزن
گهی پیمانه، گاهی لاس میزن
چو با خوبان نشینی یاد ما کن
همیشه با وفاداران وفا کن
❈۱۴❈
کنون کاندر سرای مستشارم
به یادت این بدیهه می‌نگارم
مگر روزی ز ما یادی نمایی
تو نیز از هجر فریادی نمایی
❈۱۵❈
سخن تا چند بافم زین زیاده
زیادت باد عمر شاهزاده
کامنت ها