ملکالشعرا بهار:محمد صالح، ای فرزانه فرزند ترا توفیق خواهم از خداوند
❈۱❈
محمد صالح، ای فرزانه فرزند
ترا توفیق خواهم از خداوند
وکیلالملک، بابت، مرد دین بود
مسلمانی اصیل و راستین بود
❈۲❈
نبود او چون وکیلان کذائی
دمادم گرم دزدی وگدایی
میان او و این جهال مردود
تفاوت از زمین تا آسمان بود
❈۳❈
وکیل ملک و ملت بود بابت
طبیعی، همچو عم مستطابت
مسلم شد که غمخوار بهاری
تو از آن دوست وی را یادگاری
❈۴❈
اخیراً شعرها گفتی برایم
طلب کردی شفایم از خدایم
شفایی راکه رنج روح با اوست
نخواهم، گرچهعمر نوح با اوست
❈۵❈
اگر سالی هزاران زنده باشم
هزاران سال جانی کنده باشم
حیات شاعر اندر مردن اوست
بقای خوشه در افشردن اوست
❈۶❈
نیابم لذتی در زندگانی
بجز تکرار غمهای نهانی
به چشمم زبن رسوم احمقانه
نماید زشت سیمای زمانه
❈۷❈
به خود پیوسته گویم، خوشدل از بخت:
مبارکباد این بیماری سخت
که از شر ددان آدمی روی
نجاتم داده و افکنده یکسوی
❈۸❈
وظیفه می کشیدم بسته گردن
نمیشد با وظیفه پنجه کردن
وظیفه داشت حکم اکل جیفه
مرض برده است تکلیف وظیفه
❈۹❈
تن تنها میان عدهای دزد
چگونه یابم از وجدان خود مزد
کامنت ها