ملکالشعرا بهار:ابرخیس از تفاخر با همر گفت که نتوانی چو من در شعر دُر سفت
❈۱❈
ابرخیس از تفاخر با همر گفت
که نتوانی چو من در شعر دُر سفت
من اندر ساعتی صد شعر سازم
به سالی چند دفتر میطرازم
❈۲❈
تو در یک سال گویی یک قصیده
چو توکاهلبهشعر اندرکه دیده؟
همر گفتش مگر نشنیدهای پیر!
حدیث ماده شیر و ماده خنزیر
❈۳❈
در انطاکیه خوک مادهای بود
زبان بر عیب شیری ماده بگشود
گرفت این گونه عیب از شیر ماده
که چون تو دیر در عالم که زاده؟
❈۴❈
کشی بارگران حمل یکچند
پس از سالی نهی یک یا دو فرزند
دو ره در سال من زهدان گشایم
دو نوبت چارده نوباوه زایم
❈۵❈
جوابش دادکای خوک شکمخوار
فزون زادن ندارد فخر بسیار
به گیتی چند تن مفلوک زایی
فزون زایی ولیکن خوک زایی
❈۶❈
نباشد عیب من گر دیر زایم
چه غم گر دیر زایم شیر زایم
کامنت ها