ملکالشعرا بهار:یکی روز فرخنده از مهر ماه مثال آمد از درگه پادشاه
❈۱❈
یکی روز فرخنده از مهر ماه
مثال آمد از درگه پادشاه
که برخیز و زی کاخ مرمر گرای
ره آستان ملک برگرای
❈۲❈
پذیرفتم و سوی درگه شدم
پذیرفته نزد شهنشه شدم
یکی کاخ دیدم سر اندک سماک
برآورده از مرمر تابناک
❈۳❈
هنرمندی اوستادان کار
نهاده بر او گنبدی پرنگار
به دهلیز و کاشانه و سرسرای
نگاریده ارژنگها زیر پای
❈۴❈
تو گفتی بهشتی است آراسته
چنان کرده صنعت که دل خواسته
به هر مشکو از طاق و دیوار و در
همی جسته پیش هنر بر هنر
❈۵❈
به هر گوشه گویا لبی سحرساز
سخن گفته درگوش دلها بهراز
از انبوه آیینه خودبین شدم
به خودبینی خویش بدبین شدم
❈۶❈
چو رفتم بر اشکوب دوم فراز
بهرویم ز مینو دری گشت باز
پرستندهای رهنمون آمدم
به تالار خاتم درون آمدم
❈۷❈
شهنشاه را دیدم آنجا بپای
بهتعظیم گشتم بهپیشش دوتای
شهم جای بنمود و بنشست نرم
پس از روزگارم بپرسید گرم
❈۸❈
ز مهرش دلم فال فرخ گرفت
سخنها بپرسید و پاسخ گرفت
پس آنگه به تاربخ ایران رسید
به دوران رزم دلیران رسید
❈۹❈
شهنشه بپرسید از اشکانیان
که کندند بنیاد یونانیان
ز پرتو نژادان آرش گهر
وزان پهلوانان پرخاشگر
❈۱۰❈
به شه عرضه کردم همه نامشان
وز آثار و آغاز و انجامشان
سخن گفتم از پرتو و پرتوی
که شد در لغت پهلو و پهلوی
❈۱۱❈
ز ارشک سخن کردم و مهرداد
که مردانه بنیاد شاهی نهاد
براندند از ایران سلوکیه را
سپس ره ببستند رومیه را
❈۱۲❈
زکار «کراسوس» و آن لشکرش
که ازکینه ببرید «سورن» سرش
ز رزم «تراژان» و رومی گروه
که ایرانیان آمدندی ستوه
❈۱۳❈
پس از مرگ دارا، به ایرانزمین
نماند آن که اسبی کشد زبر زین
ز یونیان کار ما گشت زار
فکندند درکاخ دارا شرار
❈۱۴❈
بکشتند سی تن شه و شهربان
نماندند از زند و استا نشان
در ایوانها آتش افروختند
کتب خانههای مغان سوختند
❈۱۵❈
ز سوریه تا مرز پنجاب و چین
کشیدند یکسر به زیر نگین
گرفتند از مرد دوریش باج
کشیدند یکسر به زیر نگین
❈۱۶❈
گرفتند از مرد دوریش باج
نهفرهنگ ماند و نهتخت و نهتاج
که ناگه ز مشرق دمید آفتاب
سر بخت ایران برآمد ز خواب
❈۱۷❈
ز پهلو نژادان زهگیر شست
یکی مرد جنگی به زین برنشست
مهین ارشک شیردل مهرداد
به کین کیان دست مردی گشاد
❈۱۸❈
ز نو جوش زد چشمهٔ زندگی
درآمد به بُن دورهٔ بندگی
ز بیگانه شد شهر ایران تهی
فروزنده شد فر شاهنشهی
❈۱۹❈
کیانی کمان را زه افکنده شد
ز نو آرشی تیر پرنده شد
سپرکوب شد گرز گرشاسبی
سرانداز شد تیغ لهراسبی
❈۲۰❈
فلک بویهٔ کین دارا گرفت
ز یونانیان آشتی وا گرفت
سپاه سکندر درِین رستخیز
یکی گور بگرفت و دیگر گریز
❈۲۱❈
ز شهر هرات تا در تیسفون
زمین شد ز یونان سپه لعل گون
بجستند از آن رزمگاه درشت
به انطاکی و شام دادند پشت
❈۲۲❈
پس آنگه به بلخ گزین تاختند
وزان بیخ یونان برانداختند
ز پنجاب تا مرز چین و تتار
به یونانیان مانده بد یادگار
❈۲۳❈
ز خود پادشاهان برانگیختند
به فرهنگ یونان درآویختند
شده نامشان دولت باختر
زده سکهٔ پادشاهی به زر
❈۲۴❈
براندند اشکانیان بیدرنگ
گرفتند آن پادشاهی به چنگ
بسی رزمهای گران ساختند
ز بیگانه مشرق بپرداختند
❈۲۵❈
پسآنگه بهخوارزم و دشت خزر
بجستند بر خیل ترکان ظفر
به سالی سه آمد به زیر نگین
ز آشور تا مرز کشمیر و چین
❈۲۶❈
ز جوشنشکافان صحرانورد
برآمد ز خوارزم و قپچاق گرد
کامنت ها