ملکالشعرا بهار:یکی دوستی را بیازرد سخت پسآنگهسویقاضیشبردسخت
❈۱❈
یکی دوستی را بیازرد سخت
پسآنگهسویقاضیشبردسخت
پس از رنج و بدنامی وگیرودار
چو روز نخستین بدوگشت یار
❈۲❈
یکی گفتش ای مرد کارت چه بود
درتن دوستی گیرو دارت چه بود
چرا ز آشتی دست برداشتی
چو بایستیت باز کرد آشتی
❈۳❈
بخندید و گفت آشتی نیست این
که جنگ دگر را میانجیست این
کامنت ها