ملکالشعرا بهار:جهانست چون جنگلی بیکران فراوان درخت و گیاه اندر آن
❈۱❈
جهانست چون جنگلی بیکران
فراوان درخت و گیاه اندر آن
یکی از در میوه اندوختن
درختی دگر از در سوختن
❈۲❈
چو تابید از برج خرچنگ شید
بخندید بر بارور تود، بید
که این کوشش بی کران تا به کی؟
خمیده ز بار گران تا به کی؟
❈۳❈
فروهشته برگردنت پالهنگ
شکسته سر و دستت از چوب و سنگ
فرو ریخته برگ و بارت بهم
به زیر لگد پشت کرده بخم
❈۴❈
به یاد که در این سرای سپنج
کشی بار این درد و اندوه و رنج؟
خوری غم به یاد دل شاد که؟
به عشق که؟ بهر که؟ بر یاد که؟
❈۵❈
کسی کز برای تو تب کرد راست
اگر از برایش بمیری رواست
کسی کز فراق تو لب می گزد
گر افغان کنی در غمش میسزد
❈۶❈
و دیگرکه دنیا دمی بیش نیست
در آندم کس ار غم خورد ز ابلهیست
تو ای بارور تود فرخ سرشت
چه خوش کردهای اندرین کار زشت؟
❈۷❈
نگه کن به من کاندرین جای خوب
نه رنجست و انده نه سنگست و چوب
کامنت ها