ملکالشعرا بهار:پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود که از این کار جز ادبار نگردد مشهود
❈۱❈
پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود
که از این کار جز ادبار نگردد مشهود
جودکن در ره مشروطه که گردی مسجود
«شرف مرد به جود است و کرامت به سجود»
❈۲❈
«هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود»
ملکا جور مکن پیشه و مشکن پیمان
که مکافات خدائیت بگیرد دامان
خاک بر سر کندت حادثهٔ دور زمان
❈۳❈
«خاک مصر طربانگیز نبینی که همان»
«خاک مصر است ولی بر سر فرعون و جنود»
ملکا خودسری و جور تو ایران سوز است
به مکافات تو امروز وطن فیروز است
❈۴❈
تابش نور مکافات نه از امروز است
«اینهمان چشمهٔ خورشیدجهانافروز است»
« که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود»
بیش از این شاها بر ربشهٔ خود تیشه مزن
❈۵❈
خون ملت را در ورطهٔ ذلت مفکن
بیخ خود را به هوا و هوس نفس مکن
«قیمت خود به ملاهی و مناهی مشکن»
« گرت ایمان درست است به روز موعود»
❈۶❈
کشت ملت راکردی ز ستم پاک درو
شدکهن قصهٔ چنگیز ز بیداد تو نو
به جهان دل ز چهبندی پسازین گفت و شنو
«ای که در نعمت و نازی به جهان غره مشو»
❈۷❈
« که محالست درین مرحله امکان خلود»
بگذر از خطه تبریز و مقام شهداش
بشنوآن قصهٔ جانسوز و دل از غم بخراش
اندر آن خطه پس از آن کشش و آن پرخاش
«خاک راهی که بر آن می گذری ساکن باش»
« که عیون است و جفون است و خدود است و قدود»
« که عیون است و جفون است و خدود است و قدود»
❈۸❈
شاه یک دل نشد وکار هباگشت و هدر
ملت خسته، درین مرحله کن فکر دگر
پای امید منه بر در شاه خود سر
«دست حاجت چو بری ییش خداوندی بر»
❈۹❈
« که کریم استو رحیماست و غفوراست و ودود»
شاه خود کیست بدین کبر و انانیت او
تا نکو باشد دربارهٔ ما نیت او
ما پرستندهٔ حقیم و الوهیت او
❈۱۰❈
« کز ثری تا به ثریا به عبودیت او»
«همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود»
سر زند کوکب مشروطه ز گردون کمال
به سر آید شب هجران و دمد صبح وصال
❈۱۱❈
کار نیکو شود از فرّ خدای متعال
«ای که در شدت فقری و پریشانی حال»
«صبرکن کاین دوسه روزی بهسر آید معدود»
جز خطاکاری ازین شاه نمی باید خواست
❈۱۲❈
کانچه ما در او بینیم سراسر به خطاست
مدهش پند که بر بدمنشان پند هباست
«پند سعدی که کلید در گنج سعداست»
«نتواند که بهجا آورد الا مسعود»
کامنت ها