ملکالشعرا بهار:مژده که روی خدا ز پرده برآمد آیت داور به خلق جلوه گر آمد
❈۱❈
مژده که روی خدا ز پرده برآمد
آیت داور به خلق جلوه گر آمد
بیخبران را ز فیض کل خبر آمد
مظهرکل در لباس جزء درآمد
❈۲❈
معنی واجب گرفت صورت امکان
شعشعه گسترد جلوهٔ صمدانی
گشت عیان سرّ صادرات نهانی
طاق طلب را قویم گشت مبانی
❈۳❈
شاهد غیبی رسید و داد نشانی
از لمعات جمال قادر سبحان
از فلک کون تافت اختر تجرید
نفس احد سرزد ازهیولی توحید
❈۴❈
لمیلد امروز یافت کسوت تولید
آنکه بدو زنده گشت هر سه موالید
وآنکه بدو تازه گشت چار خشیجان
عقل نخستین بزرگ صادر اول
❈۵❈
کالبد مستنیر و جان ممثل
راه بدی را یکی فروخته مشعل
هادی و مهدی سمی احمد مرسل
حجة غایب ولی ایزد منان
❈۶❈
قاعده پرداز کارگاه الهی
راز جهان را دلش خبیرکماهی
جاهش برتر ز حد لایتناهی
فکربه کنه جلال و قدرش واهی
❈۷❈
عقل به قرب کمال و جاهش حیران
شاهد غیبی و دلبر ازلی اوست
پردهنشین حریم لمیزلی اوست
باری سر خفی و نور جلی اوست
❈۸❈
مرشد و مولا و پیشوا و ولی اوست
خواهش پیدا شمار و خواهش پنهان
ای قمر تابناک برج امامت
وی گهر آبدار درج کرامت
❈۹❈
ای به قد و قامت تو شور قیامت
خیز و برافراز یک ره آن قد و قامت
خیز و برافروز یکره آن رخ رخشان
غیر تو ای کنز مخفی احدیت
❈۱۰❈
کیست که پیدا کند کنوز هویت
از تو عیان است جلوه صمدیت
هیچ تو را با خدای نیست دوئیت
ذات تو با ذات هواست یکسر و یکسان
❈۱۱❈
خیز و عیان کن به خلق جلوهٔ دادار
خیز که حق خفت و گشت باطل بیدار
گر نکنی پای در رکاب ظفر یار
منتظرانت زنند ای شه ابرار
❈۱۲❈
دست به دامان شهریار خراسان
زادهٔ موسی که طور اوست حریمش
عیسی گردوننشین غلام قدیمش
هر دو جهان ریزهخوار کف کریمش
❈۱۳❈
آن که به فرمان واجبالتعظیمش
بر جهد از نقش پرده ضیغم غژمان
خرگه ناسوت هست پایهٔ پستش
مسند لاهوت جایگاه نشستش
❈۱۴❈
عقل خردمند گشته واله و مستش
غیرخدایش مخوان که هست شکستش
بخبخ از این عز و این جلالت و این شأن
ذاتش آئینهٔ خدای نما شد
❈۱۵❈
گرچه خدا نیست کی جدا ز خدا شد
درگه او زیب بخش عرش علا شد
هر که به درگاه او ز روی صفا شد
ز اهل صفا شد بسان خواجه دوران
کامنت ها