ملکالشعرا بهار:این دود سیه فام که از بام وطن خاست از ماست که بر ماست
❈۱❈
این دود سیه فام که از بام وطن خاست
از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد ز چپ و راست
از ماست که بر ماست
❈۲❈
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
از ماست که بر ماست
❈۳❈
یک تن چو موافق شد یک دشت سپاه است
با تاج و کلاهست
ملکی چو نفاق آورد او یکه و تنها
از ماست که بر ماست
❈۴❈
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم
بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست
از ماست که بر ماست
❈۵❈
اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است
زین قوم شریفست
نه جرم ز عیسی نه تعدی ز کلیساست
از ماست که بر ماست
❈۶❈
ده سال به یک مدرسه گفتیم و شنفتیم
تا روز نخفتیم
وامروز بدیدیم که آن جمله معماست
از ماست که بر ماست
❈۷❈
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالست؟
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالاست
از ماست که بر ماست
❈۸❈
از شیمی و جغرافی و تاریخ، نفوریم
از فلسفه دوریم
وز قال وان قلت، بهر مدرسه غوغاست
از ماست که بر ماست
❈۹❈
گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست
یا کافر حربی است
ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست
از ماست که بر ماست
کامنت ها