ملکالشعرا بهار:با بنده فلک چرا به جنگ است سبحان الله این چه رنگ است
❈۱❈
با بنده فلک چرا به جنگ است
سبحان الله این چه رنگ است
بودم روزی به شهر تبریز
آقا و ولی عهد و با چیز
❈۲❈
شه هرمز بود و بنده پرویز
و اینک شدهام ز دیده خونریز
کاین چرخ چرا چنین دورنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۳❈
بودم روزی به شهر تهران
مولا و خدایگان و سلطان
بستم همه را به توپ غران
گفتم که کسی نماند از ایشان
❈۴❈
دیدم روز دگر که جنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
گفتیم که خلق حرف مفتند
آخر دیدیم دم کلفتند
❈۵❈
خیلی گفتیم وکم شنفتند
یک جنبش سخت کرده گفتند
بسمالله ره سوی فرنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۶❈
گفتیم که ما ز گندگانیم
زحمت ز خدا به بندگانیم
سوی ادسا شوندگانیم
غم نیست که از روندگانیم
❈۷❈
بنشستن ما به خانه ننگ است
سبحانالله این چه رنگ است
سوی ادسا شدیم هی هی
مجنونآسا شدیم هی هی
❈۸❈
بیبرگ و نوا شدیم هی هی
یکباره فنا شدیم هی هی
آن دل که به ما بسوخت سنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۹❈
اندر ادسا قزی جمیله
آمد چون لیلی ازقبیله
مجنون شدمش بلا وسیله
بگذاشت به گوش من فتیله
❈۱۰❈
گفتم که نه وقت لاس و دنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
بدبختی ما نگر که خانم
ناداد دگر به دست ما دم
❈۱۱❈
یک روز و دو روز بود و شد گم
با خودگفتیم خسروا قم
کن عزم سفرکه وقت تنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۱۲❈
بر یاد نگار عیسوی کیش
کردیم سفر به ملک اطریش
درویشانه گذشتم از خویش
کز عشق، شهان شوند درویش
❈۱۳❈
دیدم ره دور و پای لنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
خانم ز نظر برفت باری
مقصود سفر برفت باری
❈۱۴❈
وقتم به هدر برفت باری
چون عشق ز سر برفت باری
گفتم که نه موقع درنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۱۵❈
دیدیم به شهر قال و قیل است
صحبت زنگار بیبدیل است
وز ما سخنان بس طویل است
گفتیم که نام ما خلیل است
❈۱۶❈
گفتیم که کار ما شلنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
با خود گفتیم ممدلی هی
وقت سفر است یا علی هی
❈۱۷❈
برخیز و برو مگر شلی هی
خود را آماده کن ولی هی
بپا که زمانه تیز چنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۱۸❈
آنکس که تو راست میهماندار
بسیار رفیق تو است بسیار
از توپ و تفنگ و جیش جرار
همره کندت، مترس زنهار
❈۱۹❈
بشتاب که وقت نام و ننگ است
سبحانالله این چه رنگ است
وانگاه ز شهر «ماربنباد»
رفتیم به بادکوبه دلشاد
❈۲۰❈
صاحبخانه نوید میداد
میگفت برو به استرآباد
گفتیم که ممدلی زرنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۲۱❈
گفتم قلی اف بیا بیا زود
آماده بکن یکی پاراخود
نامرد به قیمتش بیفزود
من نیز قبول کردم از جود
❈۲۲❈
گفتم که نه وقت چنگ چنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
وانگاه به رسم میهمانها
رفتیم به ایل ترکمانها
❈۲۳❈
دادیم نویدها به آنها
گفتیم که ای عزیز جانها
از غم دل ما به رنگ رنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۲۴❈
گفتم سخنان به مکر و فنها
پختم همه را از آن سخنها
خوش داد نتیجه ما و منها
این نقشه نه خوب گشت تنها
❈۲۵❈
هرنقشه که می کشم قشنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
من ممدلی گریز پایم
با دولت روس آشنایم
❈۲۶❈
تهران تو کجا و من کجایم
خواهم که به جانب تو آیم
کز عشق تو کلهام دبنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۲۷❈
ای ترکمنان نیکمنظر
ریزید به شهر و قلعه یکسر
چاپید هرآنچه اسب و استر
زآغوش پدر کشید دختر
❈۲۸❈
کاین مایهٔ پیشرفت جنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
وانگاه دو اسبه با دل شاد
رفتیم به شهر استرآباد
❈۲۹❈
کردیم علم چماق بیداد
گفتیم که هرکه پیشکش داد
ایمن زگلولهٔ تفنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۳۰❈
«ارشد» که چو ما نشد هراسان
شد عازم شاهرود و سمنان
از سوی دگر رشید سلطان
شد از ره راست سوی تهران
❈۳۱❈
گفتیم که وقت دنگ وفنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
خود گرچه ز شوق تیز بودیم
در وحشت وترس نیز بودیم
❈۳۲❈
هردم به سرگریز بودیم
هر لحظه بجست و خیز بودیم
گفتی که به راه ما پلنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۳۳❈
گفتند که کارها شلوغ است
وین کهنه چراغ بیفروغ است
سرمایهٔ ارتجاع دوغ است
گفتیم که جملگی دروغ است
❈۳۴❈
گفتیم که جملگی جفنگ است
سبحانالله اینچه رنگ است
گفتندکه کشته شد رشیدت
گفتند که پاره شد امیدت
❈۳۵❈
گفتند وعید شد نویدت
گفتند سیاه شد سفیدت
دیدم سر من ز غصه منگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۳۶❈
گفتند که خصم کینهخواه است
بدخواه به راه و نیمه راه است
قصد همگی به قتل شاه است
دیدیم.که روز ما سیاه است
❈۳۷❈
وآئینهٔ ما قرین زنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
گفتندکه ارشدت جدو شد
وان میر مکرمت کتو شد
❈۳۸❈
اردوی منظمت چپو شد
هنگام بدو بدو بدو شد
بگریز که جعبه بیفشنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۳۹❈
گفتند جناب حکمفرما
زحمت چکسوز دگر بفرما
برگرد کجا که بودی آنجا
دیدم زین بیش جنگ و دعوا
❈۴۰❈
حقا که برای بنده ننگ است
سبحانالله این چه رنگ است
بنمود زمانه هرزه پوئی
وین گردون کرد تیرهروئی
❈۴۱❈
افکند مرا به مردهشوئی
گفتیم مگر که جنگجوئی
چون عشق نگار شوخ و شنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
❈۴۲❈
امروز ز بخت در گله استم
درگیر شکنجه و تله استم
درکار فرار و ولوله استم
گر بنده امیر قافله استم
❈۴۳❈
این قافله تا به حشر لنگ است
سبحانالله این چه رنگ است
کامنت ها