ملکالشعرا بهار:دوشینه ز رنج دهر بدخواه رفتم سوی بوستان نهانی
❈۱❈
دوشینه ز رنج دهر بدخواه
رفتم سوی بوستان نهانی
تا وارهم از خمار جانکاه
در لطف و هوای بوستانی
❈۲❈
دیدم گلهای نغز و دلخواه
خندان ز طراوات جوانی
مرغان لطیف طبع آگاه
نالان به نوای باستانی
❈۳❈
بر آتش روی گل شبانگاه
هر یک سرگرم زندخوانی
من بیخبرانه رفتم از راه
از آن نغمات آسمانی
❈۴❈
با خود گفتم به ناله و آه
کای رانده ز عالم معانی
با بال ضعیف و پر کوتاه
پرواز بلند کی توانی
❈۵❈
بودم در این سخن که ناگاه
مرغی به زبان بیزبانی
این مژده به گوش من رسانید
کزرحمت حق مباش نومید
❈۶❈
گر از ستم سپهرکین توز
یک چند بهار ما خزان شد
وز کید مصاحب بدآموز
چوپان بر گله سر گران شد
❈۷❈
روزی دو سه، آتش جهانسوز
در خرمن ملک میهمان شد
خونهای شریف پاک هر روز
بر خاک منازعت روان شد
❈۸❈
وان قصهٔ زشت حیرتاندوز
سرمایهٔ عبرت جهان شد
امروز به فر بخت فیروز
دلهای فسرده شادمان شد
❈۹❈
از فر مجاهدان بهروز
آن را که دل تو خواست آن شد
وز تابش مهر عالمافروز
ایران فردوس جاودان شد
❈۱۰❈
شد شامش روز و روز نوروز
زین بهتر نیز میتوان شد
روزی دو سه صبرکن به امید
از رحمت حق مباش نومید
❈۱۱❈
از عرصهٔ تنگ حصن بیداد
انصاف برون جهاند مرکب
در معرکه داد پردلی داد
آن دانا فارس مهذب
❈۱۲❈
شاهین کمال، بال بگشاد
برکند ز جغد جهل مخلب
استاد بزرگ، لوح بنهاد
شد مدرس کودکان مرتب
❈۱۳❈
آمد به نیاز، پیش استاد
آن طفل گریخته ز مکتب
استاد خجسته پی در استاد
تا کودک را کند مؤدب
❈۱۴❈
آواز به شش جهت درافتاد
از غفلت دیو و سطوت رب
ای از شب هجر بوده ناشاد
برخیز که رهسپار شد شب
❈۱۵❈
صبح آمد و بردمید خورشید
از رحمت حق مباش نومید
ای سر به ره نیاز سوده
با سرخوشی و امیدواری
❈۱۶❈
منشور دلاوری ربوده
در عرصهٔ رزم جانسپاری
با داس مقاومت دروده
کشت ستم و تباهکاری
❈۱۷❈
زنگار ظلام را زدوده
ز آئینهٔ دین کردگاری
لب بسته و بازوان گشوده
وز دین قویم، کرده یاری
❈۱۸❈
وندر طلب حقوق بوده
چون کوه، قرین بردباری
جان داده و آبرو فزوده
در راه بقای کامکاری
❈۱۹❈
وین گلشن تازه را نموده
از خون شریف، آبیاری
مشتیز به دهر ناستوده
کز منظرهٔ امیدواری
❈۲۰❈
خورشید امید باز تابید
از رحمت حق مباش نومید
ای شیردل ای دلیر ستار
سردار مجاهدان تبریز
❈۲۱❈
ای بسته میان به فر دادار
در حفظ حقوق عزتآمیز
ای ناصر ملت ای سپهدار
ای ازره جور کرده پرهیز
❈۲۲❈
ای باقرخان راد سالار
بر خرمن جور آتشانگیز
ای صمصام ای بزرگ سردار
آب دم تیغت آتش تیز
❈۲۳❈
ای سید لاری ای ز پیکار
کرمان بگرفته تابه نیریز
همدست شوید جمله احرار
تا پای کشد عدوی خونریز
❈۲۴❈
بر رایت خود کنید ستوار
زین معنی دلکش دلاویز
کانصاف بساط جور برچید
از رحمت حق مباش نومید
❈۲۵❈
ای حجتدین حکیم مشفق
وی محیی دین حق محمد
ای فخر تبار و آل صادق
سبط علی و سلیل احمد
❈۲۶❈
ای بر تو شعار شرع لایق
ای از تو اساس دین مشید
گر بر تو ز دهر ناموافق
شد ظلم و جفا و جور بیحد
❈۲۷❈
خوش باش که بخت شد موافق
و اقبال برون کشید مسند
طوس از علمای فحل مفلق
گردید چو جنت مخلد
❈۲۸❈
خرم شد مشهد حقایق
از فر مجاهدین مشهد
با ترکان برخلاف سابق
گشتند به دوستی مقید
❈۲۹❈
در یاری دین شدند شایق
زان کرد خدایشان مؤید
دین یابد از این گروه تأیید
از رحمت حق مباش نومید
❈۳۰❈
صد شکر که کار یافت قوت
از یاری حجهٔ خراسان
وان قبله و پیشوای امت
سرمایه حرمت خراسان
❈۳۱❈
بن موسی جعفر آن که عزت
افزوده به عزت خراسان
بگرفت نکو به دست قدرت
سررشتهٔ قدرت خراسان
❈۳۲❈
وز همت عاقلان ملت
شد نادره ملت خراسان
وز عالم فحل با حمیت
شد شهره حمیت خراسان
❈۳۳❈
ترکان دلیر با فتوت
کردند حمایت خراسان
نیز از علمای خوش رویت
خوش گشت رویت خراسان
❈۳۴❈
زین بهتر نیز خواهیش دید
از رحمت حق مباش نومید
کامنت ها