ملکالشعرا بهار:پروانه ای موجود ظریف پروانه ای مخلوق شریف
❈۱❈
پروانه ای موجود ظریف
پروانه ای مخلوق شریف
ای صاحب پرهای لطیف
چون شد که از دشمن تو پروا نکنی
❈۲❈
جز جانب آتش تو پروا نکنی
رسم فداکاری خوش آموختهای
خود را برای دیگران سوختهای
جز عاشقی چیزی نیاموختهای
❈۳❈
باید دلا تقلید پروانه کنی
جان را فدای روی جانانه کنی
مُردی توای پروانه و مُرد هنر
موسیقی و حسن و کمالات دگر
❈۴❈
ای شمع خائن، شو ز غم زیر و زبر
پروانه را کشتی و حاشا نکنی
ای شمع بیپروای دنی
پروانه را کشتی علنی
❈۵❈
یارب که امشب را تو فردا نکنی
یارب که امشب را، که امشب را تو فردا نکنی
ای روح پروانه تو در بهشت برین
یادی از ما نکنی
❈۶❈
* * *
آن خوشنوا مرغ سحری
رنجیده از خوی بشری
شد، تا به فردوس برین ناله کند
❈۷❈
گلبانک آزادی در آن صفحه، در آن صفحه زند
چشم قضا زد ره به شیرین سخنش
قفل خموشی زد اجل بر دهنش
کنج قفس را کرد بیتالحزنش
❈۸❈
غافل که این بلبل قفس میشکند
پروانه ای مرغ سحرم
ز مردنت خون شد جگرم
دیگر به موسیقی تو غوغا نکنی
❈۹❈
شوری و شهنازی، و شهنازی تو برپا نکنی
ای روح پروانه
چرا عزیز من
یادی تو از ما نکنی
کامنت ها