ملکالشعرا بهار:۱ به دل جز غم آن قمر ندارم
❈۱❈
۱
به دل جز غم آن قمر ندارم
خوشم ز آنکه غم دگر ندارم
کند داغ دلم همیشه تازه
❈۲❈
از این مطلب تازهتر ندارم (تکرار)
قسم خورده که رخساره نپوشد
به جز با من دلداده نجوشد
هوایی به جز این به سر ندارم
❈۳❈
هوایی به جز این به سر ندارم
جمال بشر تویی
ز گل تازهتر تویی
به پاکی سمر تویی
❈۴❈
که رشگ قمر تویی
عزیزم
در عالم
جای زن
❈۵❈
باید باشد بر روی دیده
زن در زندان
یارب که دیده
چه شد عزیزان که حال نسوان - بود بدینسان زار
❈۶❈
سیاهکاری و جهل و خواری -بود مدامش کار
وای بهارا بهارا مزن دم خدا را ز راز نهان
وای که ما را، که ما را، مقدر شد این از جهان
۲
❈۷❈
زنی کاو به جهان هنر ندارد
ز حسن بشری خبر ندارد
بناز ای زن با هنر که عالم
گلی از تو شکفتهتر ندارد
❈۸❈
زنانی که به جهل در حجابند
ز آداب و هنر بهره نیابند
چنین زن به جهان ثمر ندارد
فرو خوان کتاب را
❈۹❈
برافکن حجاب را
ازبن بیشتر به گل
مپوش آفتاب را
ای دلبر، جان پرور
❈۱۰❈
طی شد عمرم در آرزویت
روزم باشد چو تار مویت
که چون تو دلبر چراکنی سر به ذلت و خواری
خدا نماید ز دیدهٔ بد تو را نگهداری
❈۱۱❈
آه نگارا نگارا مده دل خدا را به حرف کسی
وای که گل را زیانی نباشد ز خار و خسی
کامنت ها