گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ابوالفضل بیهقی:دیگر روز در صفّه تاج‌ که در میان باغ است، بر تخت نشست و بار داد بار دادنی سخت بشکوه‌...

دیگر روز در صفّه تاج‌ که در میان باغ است، بر تخت نشست و بار داد بار دادنی سخت بشکوه‌ و بسیار غلام ایستاده از کران صفّه تا دور جای و سیاه داران‌ و مرتبه- داران بیشمار تا در باغ، و بر صحرا بسیار سوار ایستاده‌ . و اولیا و حشم بیامدند برسم خدمت‌ و بنشستند و بایستادند. غازی سپاه سالار را فرمود تا بنشاندند و قضاة و فقها و علما درآمدند و فصلها گفتند در تهنیت و تعزیت و امیر، رضی اللّه عنه، را بستودند. و آن اقبال که بر قاضی صاعد و بو محمد علوی و بو بکر اسحق محمشاد کرامی کرد، بر کس نکرد. پس روی بهمگان کرد و گفت: «این شهری بس مبارک است، آنرا و مردم آنرا دوست دارم و آنچه شما کردید در هوای من‌ بهیچ شهر خراسان نکردند و شغلی پیش داریم، چنانکه پیداست که سخت زود فصل خواهد شد بفضل ایزد، عزّذکره، و چون از آن فراغت افتاد نظرها کنیم اهل خراسان را، و این شهر بزیادت نظر مخصوص باشد. و اکنون میفرمائیم بعاجل الحال‌ تا رسمهای حسنکی نو را باطل کنند و قاعده کارها بنشابور در مرافعات‌ و جز آن همه برسم قدیم بازبرند که آنچه حسنک و قوم او میکردند، بما میرسید، بدان وقت که بهرات بودیم و آنرا ناپسند میبودیم، اما روی گفتار نبود. و آنچه کردند، خود رسد پاداش آن بدیشان.
و در هفته دو بار مظالم‌ خواهد بود. مجلس مظالم و در سرای گشاده است، هر کسی را که مظلمتی است، بباید آمد و بی‌حشمت‌ سخن خویش گفت تا انصاف تمام داده آید. و بیرون مظالم‌ آنکه حاجب غازی، سپاه سالار [بر] درگاهست و دیگر معتمدان نیز هستند، نزدیک ایشان نیز می‌باید آمد بدرگاه و دیوان و سخن خویش می‌باید گفت، تا آنچه باید کرد ایشان میکنند. و فرمان دادیم تا هم امروز زندانها را عرض کنند و محبوسان‌ را پای برگشایند تا راحت آمدن ما بهمه دلها برسد، آنگاه اگر پس از این کسی بر راه تهّور و تعدی رود، سزای خویش ببیند.»
حاضران چون این سخنان ملکانه‌ بشنودند، سخت شاد شدند و بسیار دعا گفتند. قاضی صاعد گفت: سلطان چندان عدل و نیکوکاری در این مجلس ارزانی داشت که هیچ کس را جایگاه سخن نیست‌ . مرا یک حاجت است، اگر دستوری باشد تا بگویم که روزی همایون‌ است و مجلسی مبارک. امیر گفت: قاضی هر چه گوید صواب و صلاح در آن است. گفت: ملک داند که خاندان میکائیلیان‌ خاندانی قدیم است و ایشان در این شهر مخصوص‌اند و آثار ایشان پیداست و من که صاعدم پس از فضل و خواست ایزد، عزّذکره، و پس از برکت علم از خاندان میکائیلیان برآمدم‌ و حقّ ایشان در گردن من لازم است و بر ایشان که مانده‌اند ستمهای بزرگ است از حسنک و دیگران که املاک ایشان موقوف‌ مانده است و اوقاف اجداد و آباء ایشان هم از پرگار افتاده و طرق‌ و سبل‌ آن بگردیده. اگر امیر بیند، در این باب فرمانی دهد، چنانکه از دیانت و همّت او سزد تا بسیار خلق از ایشان‌ که از پرده بیفتاده‌اند و مضطرب گشته‌اند، بنوا شوند و آن اوقاف زنده گردد و ارتفاع‌ آن به طرق و سبل رسد. امیر گفت، رضی اللّه عنه، سخت صواب آمد. آنگه اشارت کرد بقاضی مختار بو سعد که اوقاف را که از آن میکائیلیان است بجمله از دست متغلّبان‌ بیرون کند و بمعتمدی سپارد تا اندیشه آن بدارد و ارتفاعات آنرا حاصل میکند و بسبل و طرق آن میرساند و امّا املاک ایشان حال آن بر ما پوشیده است و ندانیم که حکم بزرگوار امیر ماضی‌، پدر ما در آن بر چه رفته است. بو الفضل و بو ابراهیم را پسران احمد میکائیل و دیگران را بدیوان باید رفت نزدیک بو سهل زوزنی و حال آن‌ بشرح بازنمود تا با ما بگوید و آنچه فرمودنی است از نظر فرموده آید.
و قاضی را دستوری‌ است که چنین مصالح بازمینماید که همه را اجابت باشد و چون ما رفته باشیم، مکاتبت کند. گفت: چنین کنم و بسیار ثنا کردند. و جمله کسان و پیوستگان میکائیلیان بدیوان رفتند و حال بازنمودند که «جمله کشاورزان و وکلا و بزرگان توانگر را و هر که را بازمیخواندند، بگرفتند و مالی عظیم از ایشان بستدند و عزیزان قوم ذلیل گشتند» و بو سهل حقیقت بامیر، رضی اللّه عنه، بازگفت و املاک ایشان‌ بازدادند و ایشان نظری نیکو یافتند.

فایل صوتی تاریخ بیهقی بخش ۱۶

تصاویر

کامنت ها