گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ابوالفضل بیهقی:روز دیگر سپاه سالار غازی بدرگاه آمد، با جمله لشکریان بایستاد و مثال داد جمله سرهنگان...

روز دیگر سپاه سالار غازی بدرگاه آمد، با جمله لشکریان بایستاد و مثال داد جمله سرهنگان را تا از درگاه بدو صف بایستادند با خیلهای خویش و علامتها با ایشان، شارهای‌ آن دو صف از در باغ شادیاخ بدور جای رسیده‌ . و درون باغ از پیش صفه تاج تا درگاه، غلامان دو روی‌ بایستادند با سلاح تمام و قباهای گوناگون و مرتبه‌داران با ایشان. و استران‌ فرستاده بودند از بهر آوردن خلعت را از نشابور و نزدیک رسول بگذاشته‌ . بو سهل پوشیده نیز کس فرستاده بود و منشور و فرمانها بخواسته‌ و فرونگریسته و ترجمه‌های آن راست کرده و باز در خریطه‌های دیبای سیاه‌ نهاده بازفرستاده.
و چون رسولدار نزدیک رسول رسید، برنشاندند او را بر جنیبت‌ و سیاه پوشیده‌، و لوا بدست سواری دادند، در قفای رسول میآورد؛ و بر اثر رسول استران موکبی‌ میآوردند با صندوقهای خلعت خلافت، و ده اسب از آن دو با ساخت زر و نعل زر و هشت بجل‌ و برقع‌ زربفت‌ و گذر رسول بیاراسته بودند نیکو، و میگذشت و درم و دینار می‌انداختند تا آنگاه که بصف سواران لشکر رسید و آواز دهل و بوق و نعره خلق برآمد.
و رسول و اعیان را در میان دو صف لشکر میگذرانیدند و از دو جهت سرهنگان نثار میکردند تا آنگاه که بتخت رسید. و امیر بر تخت نشسته بود و بار داده بود و اولیا و حشم نشسته بودند و ایستاده. و رسول را بجایگاه نیکو فرود آوردند و پیش بردند، سخت برسم‌ پیش آمد و دستبوس‌ کرد، و پیش تخت بنشاندندش. چون بنشست از امیر المؤمنین سلام کرد و دعای نیکو پیوست‌ . و امیر مسعود جواب ملکانه داد. پس رسول بر پای خاست و منشور و نامه را بر تخت بنهاد، و امیر بوسه داد و بو سهل زوزنی را اشارت کرد تا بستد و خواندن گرفت. چون تحیّت‌ امیر برآمد، امیر بر پای خاست و بساط تخت را ببوسید و پس بنشست. و منشور و نامه بو سهل بخواند و ترجمه‌یی مختصر، یک دو فصل‌، پارسی بگفت. پس صندوقها برگشادند و خلعتها برآوردند :
جامه‌های دوخته و نادوخته‌، و رسول بر پای خاست و هفت دواج‌ بیرون گرفتند، یکی از آن سیاه و دیگر دبیقیهای‌ بغدادی بغایت نادر ملکانه‌ ؛ و امیر از تخت بزیر آمد و مصلّی بازافگندند که یعقوب لیث بر این جمله کرده بود . امیر مسعود خلعت پوشید و دو رکعت نماز بکرد و بو سهل زوزنی گفته بود امیر را، چنان باید کرد، چون خلعتها بپوشید بر جملگی ولایت پدر از دست خلیفه؛ و تاج و طوق و اسب‌سواری پیش داشتند و شمشیر حمایل‌ و آنچه رسم بود از آنجا آوردن. و اولیا و حشم نثارها پیش تخت بنهادند سخت بسیار، از حد و اندازه گذشته؛ و رسول را بازگردانیدند بر جمله‌یی هر چه نیکوتر. سلطان برخاست و بگرمابه رفت و جامه بگردانید و فرمود تا دویست هزار درم بدرویشان‌ دادند؛ و پس اهل بساط و خوان‌ آمدند و خوانی با تکلّف بسیار ساخته بودند، و رسول را بیاوردند و بر خوان سلطان بنشاندند. و چون نان خورده آمد، رسول را خلعتی سخت فاخر پوشانیدند و با کرامت بسیار بخانه باز بردند؛ و نماز دیگر آن روز صلتی‌ از آن وی رسولدار ببرد: دویست هزار درم و اسبی باستام‌ زر و پنجاه پاره جامه نابریده مرتفع‌، و از عود و مشک و کافور چند خریطه؛ و دستوری داد تا برود، رسول برفت سلخ‌ شعبان.
و سلطان فرمود تا نامه‌ها نبشتند بهرات و پوشنگ و طوس و سرخس و نسا و باورد و بادغیس‌ و گنج روستا ببشارت این حال که او را تازه گشت‌ از مجلس خلافت. و نسختها برداشتند از منشور و نامه، و القاب پیدا کردند تا این سلطان بزرگ را بدان خوانند و خطبه کنند. و نعوت سلطانی این بود که نبشتم: ناصر دین اللّه، حافظ عباد اللّه، المنتقم من اعداء اللّه، ظهیر خلیفة اللّه امیر المؤمنین‌ . و منشور ناطق‌ بود بدین که «امیر المؤمنین ممالکی که پدر داشت یمین الدّوله و امین الملّه و نظام الدّین و کهف الاسلام و المسلمین ولیّ امیر المؤمنین‌ بتو مفوّض کرد . و آنچه تو گرفته‌ای:
ری و جبال و سپاهان و طارم‌ و دیگر نواحی، و آنچه پس ازین گیری از ممالک مشرق و مغرب، ترا باشد و بر تو بدارد » مبشّران این نامه‌ها ببردند و درین شهرها که نام بردم، بنام سلطان مسعود خطبه کردند و حشمت‌ او در خراسان گسترده شد. و چون این رسول بازگشت، سلطان مسعود قوی‌دل شد، کارها از لونی دیگر پیش گرفت.

فایل صوتی تاریخ بیهقی بخش ۱۹

تصاویر

کامنت ها