گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ابوالفضل بیهقی:و چون شغل بزرگ علی بپایان آمد و سپاه سالار، غازی از پذیره بنه وی‌ بازگشت و غلامان و ب...

و چون شغل بزرگ علی بپایان آمد و سپاه سالار، غازی از پذیره بنه وی‌ بازگشت و غلامان و بنه هر چه داشت، غارت شده بود و بیم بود که از بنه اولیا و حشم و قومی که با وی می‌آمدند نیز غارت بسیار شدی؛ امّا سپاه سالار غازی نیک احتیاط کرده بود تا کسی را رشته‌تایی‌ زیان نشد . و قوم محمودی ازین فروگرفتن علی نیک بشکوهیدند و دامن فراهم گرفتند. سلطان عبدوس را نزدیک خوارزمشاه آلتونتاش فرستاد و پیغام داد که علی تا این غایت نه آن کرد که اندازه و پایگاه‌ او بود، چرا بخوارزمشاه ننگریست و اقتدا بدو نکرد؟ و او را بآوردن برادرم چه کار بود؟ صبر بایست کرد تا ما هم آمدیمی و وی یکی بودی از اولیا و حشم، آنچه ایشان کردندی، وی نیز بکردی. و اگر برادرم را آورد، بیوفایی چرا کرد؟ و خدای را، عزّوجلّ، چرا بفروخت بسوگندان گران که بخورد؟ و وی در دل خیانت داشت و آن همه ما را مقرّر گشت تا او را نشانده آمد که صلاح نشاندن او بود. بجان او آسیبی نخواهد بود و جایی بنشانده‌اندش‌ و نیکو میدارند تا آنگاه که رأی ما در باب او خوب شود.
این حال با خوارزمشاه از آن گفته آمد تا وی را صورت دیگر گونه نبندد .
و خوارزمشاه آلتونتاش جواب داد که صلاح بندگان در آنست که خداوندان‌ فرمایند و آنچه رای عالی بیند که بتواند دید؟ و بنده علی را بدان نصیحت کرده بود از خوارزم چه بنامه و چه به پیغام که آن مبالغتها نمی‌باید کرد. اما در میانه کاری بزرگ شده بود، نیکو بنشنود و قضا چنین بود؛ و مرد هم نام دارد و هم شهامت‌ دارد و چنو زود بدست نیاید و حاسدان و دشمنان دارد و خویشاوند است، خداوند بگفتار بدگویان او را بباد ندهد که چنو دیگر ندارد. و امیر جواب فرستاد که «چنین کنم و علی مرا بکار است شغلهای بزرگ را، و این مالشی‌ و دندانی‌ بود که بدو نموده آمد .»
از مسعدی شنودم وکیل در، که خوارزمشاه سخت نومید گشت و بدست و پای بمرد اما تجلّدی‌ تمام نمود تا بجای نیارند که وی از جای بشده است‌ . و پیغام داد سخت پوشیده سوی بو نصر مشکان و بو الحسن عقیلی که «این احوال چنین خواهد رفت، علی چه کرده بود که بایست با وی چنین رود؟ و من بر وی کار بدیدم این قوم نوخاسته‌ نخواهند گذاشت که از پدریان‌ یک تن بماند. تدبیر آن سازند و لطایف الحیل‌ بکار آرند تا من زودتر بازگردم که آثار خیر و روشنائی نمی‌بینم.» و بو الحسن چنانکه جوابهای رفت‌ او بودی، گفت «ای مسعدی، مرا بخویشتن بگذار که سلطان مرا هم از پدریان می‌داند. اما چون مقرّر است سلطان را که غرض من اندر آنچه گویم، جز صلاح نیست، این کار را میان ببستم و هم امروز گرد آن برآیم تا مراد حاصل شود و خوارزمشاه بمراد دل دوستان بازگردد، و هر چند که این قوم نوخاسته کار ایشان دارند، آخر این امیر در این ابواب سخن با پدریان میگوید که ایشان را بروزگار دیده و آزموده است.» و بو نصر مشکان گفت «سپاس دارم و منّت پذیرم و سلطان مرا نیکو بنواخته است و امیدهای نیکو کرده، و از ثقات‌ شنودم که راه نداده است‌ کسی را که بباب من سخن گوید. و این همه رفته است و گفته، امّا هنوز با من هیچ سخن نگفته است در هیچ باب. اگر گوید و از مصلحتی پرسد، نخست حدیث خوارزمشاه آغاز کنم تا بر مراد بازگردد. و امّا بهیچ حال روی ندارد که با وی‌ از حدیث رفتن فرونهند و بردارند و اگر با وی درین باب سخنی گویند، صواب آن است که گویند وی پیر شده است و از وی کاری نمی‌آید، مراد وی آن‌ است که از لشکری‌ توبه کند و بتربت امیر ماضی‌ بنشیند و فرزندی از آن خداوند بخوارزمشاهی رود تا فرزندان من بنده و هر که دارد پیش آن خداوند زاده بایستند که آن کاری است راست بنهاده‌ . چون برین جمله گویند، در وی نه پیچند و وی را بزودی بازگردانند، چه دانند که آن ثغر جز بحشمت وی مضبوط نباشد.» خوارزمشاه آلتونتاش بدین دو جواب، خاصّه بسخن خواجه بو نصر مشکان، قوی‌دل و ساکن‌ گشت و بیارامید و دم درکشید .

فایل صوتی تاریخ بیهقی بخش ۲۳ - پیام امیر به خوارزمشاه دربارهٔ علی

تصاویر

کامنت ها