گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ابوالفضل بیهقی:و اکنون حدیث این دو سالار محتشم بپایان آمد و سخت دراز کشید، امّا ناچار چون قاعده و قا...

و اکنون حدیث این دو سالار محتشم بپایان آمد و سخت دراز کشید، امّا ناچار چون قاعده و قانون بر آن نهاده آمده است که همه قصّه را بتمامی شرح باید کرد، و این دو مرد بزرک بودند، قانون نگاه داشتم، که سخن اگرچه دراز شود از نکته و نادره‌ خالی نباشد. و اینک عاقبت کار دو سپاه‌سالار کجا شد؟ همه بپایان آمد، چنانکه گفتی هرگز نبوده است. و زمانه و گشت فلک بفرمان ایزد، عزّذکره، چنین بسیار کرده است و بسیار خواهد کرد. و خردمند آن است که بنعمتی و عشوه‌یی‌ که زمانه دهد، فریفته نشود و بر حذر می‌باشد از بازستدن که سخت زشت ستاند و بی‌محابا. و در آن باید کوشید که آزادمردان را اصطناع‌ کند و تخم نیکی بپراگند هم این جهانی و هم آن جهانی، تا از وی نام نیکو یادگار ماند، و چنان نباشد که همه خود خورد و خود پوشد، که هیچ مرد بدین نام نگرفته است. در قدیم الدّهر مردی بوده است نام وی زبرقان‌ بن بدر با نعمتی سخت بزرک، و عادت این داشت که خود خوردی و خود پوشیدی، بکس نرسیدی، تا حطیئه‌ شاعر گفت او را، شعر:
دع المکارم لا ترحل لبغیتها
و اقعد فانّک انت الطّاعم الکاسی‌
و چنان خواندم که چون این قصیده حطیئه بر زبرقان خواندند، ندیمانش گفتند: این هجائی زشت است که حطیئه ترا گفته است، زبرقان نزدیک امیر المؤمنین عمر خطّاب‌، رضی اللّه عنه، آمد و شکایت و تظلّم کرد ؛ گفت: داد من بده. عمر فرمود تا حطیئه را بیاوردند. گفت: من درین فحشی و هجائی‌ ندانم، و گفتن شعر و دقایق و مضایق‌ آن کار امیر المؤمنین نیست، حسّان ثابت‌ را بخواند و سوگند دهد تا آنچه درین داند، راست بگوید. عمر کس فرستاد و حسّان را بیاوردند- و او نابینا شده بود- بنشست و این بیت بر وی خواندند، حسّان عمر را گفت: یا امیر المؤمنین، ما هجا و لکنّه سلح علی زبرقان‌ . عمر تبسّم کرد و ایشان را اشارت کرد تا بازگردند. و این بیت بمانده است و چهارصد و اند سال است تا این را می‌نویسند و می‌خوانند. و اینک من بتازه نبشتم که باشد کسی این را بخواند و بکار آید، که نام نیکو یادگار ماند.
❈۱❈
و این بیت متنبی‌ سخت نیکو گفته است، شعر: ذکر الفتی عمره الثّانی و حاجته‌
ماقاته و فضول العیش اشغال‌
و اگر ازین معنی نبشتن گیرم، سخت دراز شود. و این موعظت بسنده است هشیاران و کاردانان را. و سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابو العتاهیه‌ فراخور حال و روزگار این دو سالار، اینجا نبشتم که اندر آن عبرتهاست، شعر:
افنیت عمرک ادبار و اقبالا تبغی البنین و تبغی الاهل و المالا
❈۲❈
الم تر الملک الامسیّ حین تری‌ هل نال خلق من الدّنیا کما نالا
اذا یشدّ لقوم عقد ملکهم‌ لاقوا زمانا لعقد الملک حلّالا
❈۳❈
و رودکی نیز نیکو گفته است، شعر: مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فروکردند زیر خاک اندرون شدند آنان‌
❈۴❈
که همه کوشکها برآوردند از هزاران هزار نعمت و ناز
نه بآخر بجز کفن بردند بود از نعمت آنچه پوشیدند
و انچه دادند و آن کجا خوردند
انقضت هذه القّصة و ان کان فیها بعض الطّول، که البدیع غیر مملول‌ .

فایل صوتی تاریخ بیهقی بخش ۴۵ - پند بیهقی

تصاویر

کامنت ها