گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ابوالفضل بیهقی:چون بر همه احوالها واقف گشتم‌، گفتم: زندگانی خداوند دراز باد، بهیچ مشاورت حاجت نیاید،...

چون بر همه احوالها واقف گشتم‌، گفتم: زندگانی خداوند دراز باد، بهیچ مشاورت حاجت نیاید، بر آنچه نبشته است، کار میباید کرد که هر چه گفته است، همه نصیحت محض‌ است، هیچ کس را این فراز نباید [گفت‌]. گفت: همچنین است و رأی درست این است که دیده است‌ و همچنین کنم، اگر خدای، عزّ و جلّ، خواهد.
فامّا از مشورت کردن چاره نیست، خیز، کسان فرست و سپاه سالارتاش را و التون تاش حاجب بزرگ را و دیگر اعیان و مقدّمان را بخوانید تا با ایشان نیز بگوییم و سخن ایشان بشنویم، آنگاه آنچه قرار گیرد، بر آن کار میکنیم.
من برخاستم و کسان‌ فرستادم و قوم‌ حاضر آمدند، پیش امیر رفتیم، چون بنشستیم، امیر حال با ایشان بازگفت و ملطّفه مرا داد تا بر ایشان خواندم. چون فارغ شدم، گفتند: زندگانی خداوند دراز باد، این ملکه‌ نصیحتی کرده است و سخت بوقت‌ آگاهی داده و خیر بزرگ است که این خبر اینجا رسید که اگر رکاب عالی‌ بسعادت حرکت کرده بودی و سایه بر جانبی افکنده و کاری برناگزارده و این خبر آنجا رسیدی، ناچار بازبایستی گشت، زشت بودی. اکنون خداوند چه دیده است در این باب؟ گفت: شما چه گوئید که صواب چیست؟ گفتند: ما صواب جز بتعجیل رفتن نبینیم‌ . گفت: ما هم برینیم‌ . امّا فردا مرگ پدر را بفرماییم تا آشکارا کنند.
چون ماتم‌ داشته شد، رسولی فرستیم نزدیک پسر کاکو و او را استمالتی کنیم‌ و شک نیست که وی را این خبر رسیده باشد، زودتر از آنکه کس ما باو رسد و غنیمت دارد که ما از اینجا بازگردیم و هر حکم که کنیم بخدمت مال‌ ضمانی‌ اجابت کند و هیچ کژی ننماید که از آنچه نهاده باشد، چیزی ندهد که داند چون ما بازگشتیم، مهمّات بسیار پیش افتد و تا روزگار دراز نپردازیم‌ و لکن ما را باری‌ عذری باشد در بازگشتن. همگان گفتند: سخت صواب و نیکو دیده آمده است‌ و جز این صواب نیست و هر چند رکاب عالی زودتر حرکت کند سوی خراسان بهتر که مسافت دور است و قوم غزنین‌ بادی در سر کنند که کار بر ما دراز گردد . امیر گفت: شما بازگردید تا من اندرین بهتر نگرم و آنچه رأی واجب کند، بفرمایم. قوم بازگشتند.
و امیر دیگر روز بار داد با قبائی و ردائی‌ و دستاری سپید و همه اعیان و مقدّمان و اصناف لشکر بخدمت آمدند سپیدها پوشیده‌ و بسیار جزع بود. سه روز تعزیتی ملکانه برسم‌ داشته آمد، چنانکه همگان بپسندیدند.
و چون روزگار مصیبت سرآمد، امیر رسولی نامزد کرد سوی بو جعفر کاکو علاء الدّوله و فرستاده آمد و مسافت نزدیک بود سوی وی. و پیش از آن که این خبر رسد، امیر المؤمنین بشفاعت‌ نامه‌یی نبشته بود تا سپاهان بدو باز داده آید و او خلیفت شما باشد و آنچه نهاده آید از مال ضمانی میدهد و نامه‌آور بر جای بمانده و اجابت می‌بود و نمی‌بود بدو، لکن اکنون بغنیمت داشت امیر مسعود این حال را و رسولی فرستاد و نامه و پیغام بر این جمله بود که ما شفاعت امیر المؤمنین را بسمع و طاعت‌ پیش رفتیم که از خداوندان بندگان را فرمان باشد نه شفاعت و با آنکه مهمّات بزرگتر از مهمّات سپاهان در پیش داشتیم‌ و هیچ خلیفه‌ شایسته‌تر از امیر علاء الدّوله یافته نیاید و اگر اوّل که ما قصد این دیار کردیم و رسول فرستادیم و حجّت گرفتیم‌، آن ستیزه و لجاج‌ نرفته بودی، این چشم زخم‌ نیفتادی، لیکن چه توان کرد؟ بودنی می‌باشد . اکنون مسئله دیگر شد و ما قصد کردن بر آن سو یله کردیم‌ که شغل فریضه‌ در پیش داریم و سوی خراسان میرویم که سلطان بزرگ گذشته شد و کار مملکتی سخت بزرگ مهمل‌ ماند آنجا، و کار اصل ضبط کردن اولی‌تر که‌ سوی فرع گراییدن، خصوصا که دوردست است و فوت میشود؛ و به ری و طارم‌ و نواحی که گرفته آمده است، شحنه‌یی گماشته خواهد آمد، چنانکه بغیبت ما بهیچ حال خللی نیفتد و اگر کسی خوابی بیند و فرصتی جوید، خود آن دیدن و آن فرصت چندان است که ما بر تخت پدر نشستیم‌، دیگر بهیچ حال این دیار را مهمل فرو نگذاریم که ما را بر نیک و بد این بقاع‌ چشم افتاد و معلوم گشت و از سر تخت پدر، تدبیر آن دیار از لونی دیگر پیش گرفته آید که بحمد اللّه مردان و عدّت‌ و آلت سخت تمام‌ است آنجا. اکنون باید که امیر این کار را سخت زود بگزارد و در سؤال و جواب نیفگند تا بر کاری پخته‌ ازینجا بازگردیم؛ پس اگر عشوه‌ دهد کسی، نخرد که‌ او را گویند: «با سستی باید ساخت که مسعود بر جناح سفر است و اینجا مقام چند تواند کرد؟» نباید خرید و چنین سخن نباید شنید که وحشت‌ ما بزرگ است و ما چون بوحشت بازگردیم، دریافت این کار از لونی دیگر باشد و السّلام.
این رسول برفت و پیغامها بگزارد و پسر کاکو نیکو بشنید و بغنیمتی سخت تمام داشت‌ و جوابی نیکو داد؛ و سه روز در مناظره‌ بودند تا قرار گرفت بدانکه وی خلیفت امیر باشد در سپاهان در غیبت که وی‌ را افتد و هر سالی دویست هزار دینار هریوه‌ و ده هزار طاق جامه‌ از مستعملات‌ آن نواحی بدهد بیرون هدیه نوروز و مهرگان‌ از هر چیزی و اسبان تازی و استران با زین‌ و آلت سفر از هر دستی‌ . و امیر، رضی اللّه عنه، عذر او بپذیرفت و رسول را نیکو بنواخت و فرمود تا بنام بو جعفر کاکو منشوری‌ نبشتند بسپاهان و نواحی و خلعتی فاخر ساختند و گسیل کردند .

فایل صوتی تاریخ بیهقی بخش ۷

تصاویر

کامنت ها