گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بهرام سالکی:ای کُرات کهکشانها گوی چوگان شما آفتاب آسمان ، شمع شبستان شما

❈۱❈
ای کُرات کهکشانها گوی چوگان شما آفتاب آسمان ، شمع شبستان شما
گر نشانی از تو نگرفتست در روز ازل راه دل را از کجا بشناخت شیطان شما؟
❈۲❈
یارب آن « خاتم » تو خود دادی بدست اهرمن گرچه ننگش ماند عمری بر سلیمان شما (۱)
ورنه بی رأی تو آهی از دل کس برنخاست ای همه ذرات این عالم ثناخوان شما
❈۳❈
هر بلایی در طریقت ، سالکان را نعمتیست ناخدای کشتی نوحست ، طوفان شما
هیچ کس نومید از درگاه لطفت برنگشت قصّه‌ها در یاد خود دارم ز احسان شما
❈۴❈
چون وضو با خون دل کردند خِیل عاشقان در نماز عشق شد سجاده دامان شما
بعد ازین ، امّید عمر ِ جاودان دارم ز بخت کآب حیوان یافتم از خاک ایوان شما
❈۵❈
شاخهٔ خشکم ولی گر باغبان من تویی چشم دارم گل کنم در خاکِ بستان شما
« سالک از شوق تو آمد سوی اقلیم وجود بازگردد یا درآید چیست فرمان شما » (۲)
❈۶❈
سال ۱۳۶۸
❈۷❈
*********** * مخاطب این غزل ، خداوند است.
۱ ­ حافظ در تقبیح پس گرفتن انگشتری حضرت سلیمان توسط این پیامبر می‌فرماید:
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه برو دست اهرمن باشد
شاید برای توضیح معانی برخی از ابیات ، اشاره‌ای لازم باشد:
** یارب آن « خاتم » تو خود دادی بدست اهرمن
گرچه ننگش ماند عمری بر سلیمان شما
این بیت را من برای تبرئهٔ حضرت سلیمان از کنایه‌ای که حافظ به او زده است سروده‌ام. با این استدلال و بلند نظری که:
این شاعر ، سلیمان را به دلیل پس گرفتن آن انگشتری که سلطنت دنیا را برای او به همراه داشت ، تقبیح می‌کند. آن انگشتری که دیوی آن را برباید و یک چند ، مالک آن باشد ، منزلت روحانی و حرمت معنوی خود را از دست داده است و تصاحب مجدد آن توسط یک پیامبر ، اگرچه به قیمت بازپس‌گیری سلطنت دنیا باشد ، مقبول نیست.
من ، گناه این بده بستان را به گردن خداوند و حکم تقدیر انداخته‌ام که بی‌وجود خواست پروردگار ، دیو قادر نبود که این انگشتری را برباید. پس شماتت و تخطئهٔ سلیمان ، که خود بازیچهٔ جبر و سرنوشت بود ، دور از انصاف است.
** بیت بعدی هم حاکی از این معنی‌ست:
ورنه بی رأی تو آهی از دل کس برنخاست ای همه ذرات این عالم ثناخوان شما در مورد بیت:
** هربلایی در طریقت ، سالکان را نعمتی است
ناخدای کشتی نوح است ، طوفان شما
برخی از عرفا ، بلایای دنیا را نوعی آزمون و نعمتی از جانب خداوند می‌دانند. من تمثیلی برای این نظریه آورده‌ام. با این شرح که:
اگر طوفانِ زمانِ نوح ، برای موجوداتی در این جهان ، دربردارندهٔ مصیبت بود ، اما برای نوح ، حکم کشتیبان را داشت که می‌بایست کشتی او را به محل امنی هدایت کند ، که کرد.
پس در هر بلایی می‌توان وجود نعمتی را مشاهده کرد که ظاهرا از چشم‌ها پنهان مانده است.
۲ ­ هر دو مصرع از حافظ است با تغییری در کلمه « درآید » در مصرع دوم که در غزل خواجه « برآید » آمده است.

فایل صوتی غزلیات ۳ - طوفان

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها