بهرام سالکی:
❈۱❈
طبع انسان ، طالبِ وهم و گمان
بر خُرافه ، عقل او شد نردبان
❈۲❈
بهر توجیه رسومی بیاساس
میکند تأویل و تفسیر و قیاس (۱)
گرچه باورهاش جز اوهام نیست
بیخرافه صبح او را شام نیست
❈۳❈
کاسهٔ سر را ز جهل انباشته
نام آن را هم خِرد بگذاشته
همچو آن طفلی که قوتش شد لبن (۲)
بیخرافه ، کِی تواند زیستن؟
❈۴❈
آنچنان بر وهم خود دارد یقین
سنگ را خواند خدای راستین!
بر تعصب نام ایمان داده است
گویی از بطن تعصب زاده است
❈۵❈
بس که بر لاطائلات ابرام کرد (۳)
آدمیّت را چنین بدنام کرد
مستعد باشد به بُت پرداختن (۴)
از یکی لعبت ، خدایی ساختن (۵)
❈۶❈
میدمد در خیکی از اندازه بیش
پس به حیرت افتد از مخلوق خویش
هِی کند تلقین ِ خویش و دیگران (۶)
تا که کاهی را کُند ، کوهی گران (۷)
❈۷❈
خود چو این اوهام را باور نمود
پیش پای بُت بیفتد در سجود
با چنین اعمال ننگین و سخیف
نام خود بنهاده انسان شریف!
❈۸❈
از سنایی ، طُرفه مضمونی شنو (۸)
تا ازو پندی نیاموزی ، مرو
میکشی با دستِ خود ، نقشی ز دیو
پس ز ترسش میکنی بانگ و غریو؟! (۹)
❈۹❈
***********
۱ - تأویل: توجیه کردن - گرداندن سخن به دیگر معنی جز معنی ظاهر آن.
❈۱۰❈
۲ - قوت: طعام - خوراک
۲ - لبَن: شیر
۳ - ابرام: پافشاری - سماجت
۴ - پرداختن: درست کردن
❈۱۱❈
۵ - لعبت: بازیچه
۶ - هی : مدام - پیاپی
خیزید و یک قرابه مرا مِی بیاورید
هی من خورم مدام و شما هی بیاورید (قاآنی)
❈۱۲❈
۷ - گران: عظیم - بزرگ
۸ - طُرفه: نو - جالب - خوشایند
۹ - غریو: بانگ و فریاد - فغان
خود به خود ، نقش دیو میکردند
❈۱۳❈
پس ز ترسش غریو میکردند ( سنایی غزنوی )
کامنت ها