بهرام سالکی:
❈۱❈
در به روی غمگساران بستهایم
پس به مهمانیّ غم بنشستهایم
❈۲❈
گرگِ غم ، ما را به نوبت میبرد
پیش چشم ما ، یکی را میدرد
ما چنین ، آسوده مشغول چرا
چشم ما عبرت نمیگیرد چرا؟
❈۳❈
لشگر ظلمش به هر جا تاخته
از جهان ، ماتمسرایی ساخته
هر کجا ، لبخندِ بر لب دیده است
بر زوال عیش او خندیده است
❈۴❈
کس نمییابی که از غم ، زار نیست
زین همه مؤنس ،یکی غمخوار نیست (۱)
کس نمیپرسد ز حالِ دیگری
کو برای این سخنها مشتری؟!
❈۵❈
هر که در گردابِ اندوهی ، غریق
چشم بر ساحل ، به امّید رفیق
در مصافِ غم ، چو غافل از همیم
تک به تک ، مغلوب جنگ با غمیم
❈۶❈
گر به دلهامان نباشد اتحّاد
خاکِ ما را میدهد گردون به باد
گر دو تَن باشند با هم یکصدا
بهتر از صد تَن و دلهاشان جدا
❈۷❈
****
اُف ازین دوران بیمعیار ما (۲)
تُف بر این دنیای نکبتبار ما
گر چه انسان از بَدی خیری ندید
❈۸❈
پس چرا با اشتیاق آن را گزید؟
ای مُروت از جهان کِی گم شدی
کِی نهان از دیدهٔ مردم شدی؟
دستگیری از ضعیفان ، باب نیست
❈۹❈
هیچ چیزی چون شرف ، نایاب نیست
روزگار ِ قحط انسانیّتست
آدمی از کار خود ، در حیرتست
قرنِ اشک و قرنِ آه و قرنِ خون
❈۱۰❈
قرنِ مقبولیت جهل و جنون
ذاتِ حق ، از خلقتِ انسان خجل
از سیاهیهایمان شیطان خجل
****
❈۱۱❈
از چه دائم قائمی بهر صلات (۳)
دست کن در جیب خود بهر زکات
خود به عُمر خود نگفتی ای دغل
نوبتی ، حی علی خیرالعمل
❈۱۲❈
دل به بازار و تَـنَت اندر سجود
از چه میسازی پلی آنسوی رود؟ (۴)
گو چه حاصل گشتت از تسبیح و دلق؟
غیر قهر خالق و نفرین خلق
❈۱۳❈
از چه میکاری ، چو دانی نَدرَوی؟
از چه میپرسی؟ چو پاسخ نشنوی؟
گر که شیطان ایستاده پشت در
پنجره بستن ، کِیات دارد ثمر
❈۱۴❈
****
لاف آزادی و پا در سلسله؟ (۵)
زن نشد با خواب دیدن حامله! (۶)
شادمان هستی که آخر یافتی
❈۱۵❈
شاد شو ، روزی اگر دریافتی
ارث و عاداتیست ، دین و مذهبت
شد به تقلیدی ، هدر روز و شبت
اشکِ تو بر دین ، نه از دلسوزی است
❈۱۶❈
گریهٔ طفل ، از برای « روزی » است
****
دُنبه را با گرگ خوردی در خفا
حال ، گِریی با شبان بینوا ؟!
❈۱۷❈
تا که نانی چربتر آری به کف
از کَفَت گم گشت وجدان و شرف
****
گر ز سهمت ، بیشتر یابی زری
❈۱۸❈
باقی آن هست ، حقّ دیگری (۷)
دانی آن خط ، بین گندم بهر چیست؟
نیمی از تو ، نیم سهم دیگریست
« بر سر هر لقمه بنوشته ، عیان
❈۱۹❈
کز فلان ابن فلان ابن فلان » (۸)
****
وصلهها بر جامهٔ دین ملحق است
از ریا ، بازار دین پُر رونق است
❈۲۰❈
کار کردند و نکردندی ریا
ما ریا کردیم بر ناکردهها
قبلههامان ، حجرههای صیرفی (۹)
سُبحههامان دانههای اشرفی (۱۰)
❈۲۱❈
نذرها کردیم بر نام امام
تا میان خلق ، درجوییم نام
خرجها دادیم در روز عزا
اندکی از مال دزدی و دَغا (۱۱)
❈۲۲❈
کِی به خانه ، جُز به قدر روزنی؟
دیده از خورشید بیند روشنی
از حقیقت ، نزد قومی سودجو
جز خرافاتی اگر مانده ، بگو؟
❈۲۳❈
***********
۱ - این مصرع را می توان به این شکل هم سرود: یک گُل شادی درین غمزار نیست
۲ - اُف: کلمهایست که بهنگام اظهار نفرت به کار برده میشود. (فرهنگ فارسی معین ) - اف بر تو - اف بر من
۳ - قائم: ایستاده - برخاسته
۳ - قائم: ایستاده - برخاسته
❈۲۴❈
۴ - پلی آنسوی رود ساختن: کنایه به عملی است بیفایده و بیمصرف.
۵ - سلسله: بند - زنجیر
۶ - مَـثَلی در بین مردم برخی کشورها هست که میگوید: زن ، با خواب دیدن حامله نخواهد شد. یعنی امری خیالی به واقعیت تبدیل نمیشود.
۷ - به تو بیش از تو گر زری دادند
۷ - به تو بیش از تو گر زری دادند
دان که از بهر دیگری دادند ( اوحدی مراغهای )
۸ - بیت از مثنوی مولاناست.
۹ - صیرفی: صراف
۱۰ - سبحه : تسبیح - هنگام ذکر ، بجای دانههای تسبیح که مُدام با انگشتانمان میشماریم ، سکههای زر را جایگزین کردهایم .
۱۰ - سبحه : تسبیح - هنگام ذکر ، بجای دانههای تسبیح که مُدام با انگشتانمان میشماریم ، سکههای زر را جایگزین کردهایم .
❈۲۵❈
۱۱ - دغا: دغل کاری - ناراستی
کامنت ها