بهرام سالکی:
❈۱❈
چون تملّق ، هیچ کالا در جهان
من ندیدم مشتری ، جوشد بر آن (۱)
❈۲❈
عارف و عامی و سلطان و گدا
طالب مدحند و تحسین و ثنا
هرکه هرچه بشنود در وصف خویش
حدّ خود داند از آن توصیف ، بیش
❈۳❈
ظالمی را گر بنامی دادگر
گوید از من هست عادلتر مگر؟
احمقی را خوان ارسطوی زمان
تا ز تعریفت نماید امتنان
❈۴❈
بر خری گو یال داری همچو شیر
نعل زر خواهد و پالان حریر
گر لئیمی را بخوانی رادمند
خود نگوید میکنندم ریشخند
❈۵❈
میکند از بهر خود ، اسفند دود
تا نبیند چشم زخمی از حسود
****
گر به تاثیر تملق منکرید
❈۶❈
این خدایان زمین را بنگرید
جمله اینها را تملق ساختست
شر به جان آدمی انداختست
****
❈۷❈
فاسقی شد با زد و بندی امیر (۲)
دورهاش کردند افرادی حقیر
روز و شب گفتند تو ظلاللهی (۳)
بر همه اسرار پنهان آگهی
❈۸❈
نخبهٔ این عالم هستی تویی
آنکه اندر عرش بنشستی تویی
گردش چرخفلک با اِذن تُوست (۴)
ورنه ساکن میشد از روز نخست
❈۹❈
باغ پُر خار جهان را گُل تویی
دیگران گیجند ، عقل کُل تویی
آنقَدَر بشنید از این تُرّهات
تا که گوشش پر شد از لاطائلات (۵)
❈۱۰❈
خویش را پنداشت مافوق بشر
آتش خودبینیاش شد شعلهور
وز شرار کِبر ، عقلش دود شد
رفته رفته ، رفت تا نمرود شد (۶)
❈۱۱❈
****
« چاپلوسی » را تو دست کم مگیر
ای بسا پرورده شاهانی کبیر!
قرنها حُکام را خودکامه کرد
❈۱۲❈
ابلهانی خنگ را علامه کرد
ای بسا تاریخ را تغییر داد
سنگها را بست و سگها را گشاد (۷)
عیبهای مفسدان تقدیس کرد (۸)
❈۱۳❈
هرزهها را یکشبه قدیس کرد
بیحیایی را به خوشنامی ستود
معنی الفاظ ، دیگرگون نمود
با تملق ، عابدی معبود شد
❈۱۴❈
ملتی در این میان نابود شد
پادشاهان جنگها افروختند
بیگناهان را در آتش سوختند
چاپلوسان قصهها پرداختند
❈۱۵❈
بس عناوین بهر آنان ساختند
غاصبی شد فاتح و کشورگشا (۹)
جابری شد عامل قهر خدا
نام غارت شد غزا و حکم دین (۱۰)
❈۱۶❈
نام دجالی ، امیرالمؤمنین
کشوری از ثروتش غربال شد
اسم مال مُفت ، بیتالمال شد
چون به یغما رفت اموال یتیم
❈۱۷❈
چاپلوسی خواند نام آن غنیم (۱۱)
****
مخزنی از عیب و ننگست آدمی
کز فساد او ، تَبه شد عالمی
❈۱۸❈
هیچ موجودی چنین معیوب نیست
موجد هر فتنه و آشوب نیست (۱۲)
پُر بُوَد پروندهاش از کار زشت
لیک خواهد از خدا باغ بهشت
❈۱۹❈
هر چه گویم از شرارتهای او
باز هم باشم خَجل زین زشتخو (۱۳)
❈۲۰❈
***********
۱ - هر که شیرینی فروشد ، مشتری بر وی بجوشد
یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد (سعدی)
۲ - تعبیر « زد و بند » را به دو معنا بخوانید: زدن و بستن - توطئه کردن
۲ - تعبیر « زد و بند » را به دو معنا بخوانید: زدن و بستن - توطئه کردن
۲ - فاسق: تبهکار
۳ - ظلالله: سایه خدا ، لقبی که به شاهان داده میشد.
❈۲۱❈
۴ - اذن: اجازه
۵ - تُرهات ، لاطائلات: سخنان بیهوده و یاوه
۶ - نمرود بنا به روایت تورات ، از شخصیتهای عهد عتیق و از شاهان بابل بود و ادعای خدایی کرد. سومریان در مقابل او به سجده میافتادند.
۷ - یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت، سگان در قفای وی افتادند ، خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند ، در زمین یخ گرفته بود عاجز شد ، گفت این چه حرامزاده مردمانند ، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته... ( گلستان سعدی )
۷ - یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت، سگان در قفای وی افتادند ، خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند ، در زمین یخ گرفته بود عاجز شد ، گفت این چه حرامزاده مردمانند ، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته... ( گلستان سعدی )
۸ - تقدیس: تطهیر - به پاکی ستودن
۹ - غاصب: کسی که مال دیگری را بر خلاف میل و رضای او تصرف کند.
۹ - غاصب: کسی که مال دیگری را بر خلاف میل و رضای او تصرف کند.
۱۰ - غزا: به جنگ های مذهبی اطلاق می شود - جنگ کردن با کافران در راه خدا
۱۱ - غنیم: غنیمت - آنچه در جنگ به قهر و غلبه از دشمن بگیرند.
۱۱ - غنیم: غنیمت - آنچه در جنگ به قهر و غلبه از دشمن بگیرند.
۱۲ - موجد: به وجودآورنده - ایجادکننده
۱۳ - هرچه گویم عشق را شرح و بیان
❈۲۲❈
چون به عشق آیم خجل باشم از آن ( مولوی )
کامنت ها