بهرام سالکی:
❈۱❈
هر چه دنیا بَذر درد و رنج داشت
جمله را در کشتزار بنده کاشت
❈۲❈
کِشتِ من ، جولانگه هر آفتیست
این نه عدلِ بارگاه رحمتیست
گشتهام آماج و از هر شش طرف (۱)
جانِ من ، بر تیر گردون شد هدف
❈۳❈
میدهد دائم عذابم ، بهر آن
تا شود عبرت برای دیگران!
سنگِ غیب از آسمان آید اگر
راست اُفتد در بساط شیشهگر
❈۴❈
****
دعوتی کردند ملا را به شام
رفت با فرزند خود بهر طعام
آش ِ بلغوری به سعی میزبان
❈۵❈
شد مُهیّا از برای حاضران
یک دو کاسه ، هر کسی بر میل خویش
خورد و ملا یک قدح یا بلکه بیش
هر کجا در معدههاشان ، حُفره بود
❈۶❈
پُر شد از آشی که اندر سفره بود
« ری » کند بلغور در دیگ شکم (۲)
حاصل ِ آن هست نفخ و باد و دَم
شام خوردند و درون انباشتند
❈۷❈
در شکم ، بذری ز طوفان کاشتند
ساعتی بگذشت و شد وقت درو
از مکافاتِ عمل غافل مشو!
صورتِ مُـلا ز غوغای شکم
❈۸❈
هم چو مخرج گشت پر چین و دُژم
باد ، بر روزن فشار آغاز کرد
عاقبت با زور راهی باز کرد
زوزهای برخاست از اخراج ریح (۳)
❈۹❈
شد خجل مُلا از آن فعل ِ قبیح
حق به جانب ، بر سر فرزند زد
کای پدر جان! از چه کردی کار بد؟
گر ز گاز معده هستی در ملال
❈۱۰❈
آروغ اینجا آر و گ..ز اندر مبال! (۴)
پند بابا را به گوش ِ جان شنو
حرف حکمت از لبِ پیران شنو!
کس چو بابایت تو را دلسوز نیست
❈۱۱❈
ای پسر ، مجلس که جای گ..ز نیست!
****
میزبان این ماجرا را چونکه دید
آنچه را گز کرد مُلا ، او برید (۵)
❈۱۲❈
او هم از بادی که بودش در شکم
در فشار افتاده بود و پیچ و خم
پس به فکر دفع شرّ باد شد
در دل از ترفند ملا شاد شد
❈۱۳❈
بیمحابا کرد تیزی را رها (۶)
صحن مجلس پُر شد از بو و صدا
بر سر فرزند مُلا زد که: هی
پندِ بابا ناشنیدن تا به کِی؟
❈۱۴❈
گو مگر بابا نگفتت پیش ازین
آبرو ریزی نکن ، ساکت نشین؟
گر نیآموزی ادب ، ای بیخِرَد
مستحقی ، بر سرت هر کس که زد
❈۱۵❈
****
گفت مُلا میزبان را با عتاب (۷)
از چه بر فرزند من کردی خطاب؟! (۷)
آن صدا وآن تیز ، وین بو از تو بود
❈۱۶❈
این هنرها از تو آمد در وجود
صیحهای صادر شد از تنبان تو (۸)
تندبادی جَست از بُستان تو
اهل مجلس شاهد این مدعا
❈۱۷❈
افترا بر این پسر بستی چرا؟
****
میزبان گفتش: مشو از من ملول
زانکه این فن از تو شد ما را حصول
❈۱۸❈
من گمان بردم که لطفی کردهای
بچهات را بهر این آوردهای
تا به مجلس هر که تیزی در کند
بر قصاص سهو خود ، او را زَنَد!
❈۱۹❈
****
من شدم فرزند مُلانصردین
روز تار و حال زارم را ببین
هرکه در عالم خلافی میکند
❈۲۰❈
این فلک ، با من تلافی میکند
این جهان با هر که میآید به خشم
این عجب! کز بنده گیرد زهر ِ چَشم
سهم من از خوان گردون ، خون دل (۹)
❈۲۱❈
سر به سنگ و تن به خاک و پا به گِل
گنج و نعمت را دهد بر جاهلان
رنج و محنت را نهد بر فاضلان (۱۰)
با گناه اینکه خود دانشوری
❈۲۲❈
باید عمری بار این عُسرت بری (۱۱)
ابلهان را آنچنان میپرورد
تا که دانا بیند و حسرت خورَد!
چونکه من هم فَحْل و دانا نیستم (۱۲)
❈۲۳❈
پس چرا خط خورده نام از لیستم؟!
ننگ جهلم هست و داراییم نیست
رنگ فقرم هست و داناییم نیست
❈۲۴❈
***********
۱ - آماج: جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند - نشانهگاه
۱ - شش طرف : جهات شمال ، جنوب ، شرق ، غرب ، بالا و پایین
۱ - شش طرف : جهات شمال ، جنوب ، شرق ، غرب ، بالا و پایین
۲ - ری: سیراب شدن. در اصطلاح آشپزی ، به قدکشیدن و حجیم شدن حبوبات و برنج گفته می شود.
۳ - ریح: باد - نسیم - بادی که در شکم بروز کند.
۳ - ریح: باد - نسیم - بادی که در شکم بروز کند.
۴ - مبال: آبریزگاه - مستراح
۵ - اول گز کن بعد ببر: با مطالعه به کاری مبادرت کن ( از ضرب المثل های پارسی )
۵ - اول گز کن بعد ببر: با مطالعه به کاری مبادرت کن ( از ضرب المثل های پارسی )
۶ - بی محابا: بی ملاحظه - بی پروا
۶ - تیز: باد صداداری که از مخرج انسان و حیوان خارج می شود.
۶ - تیز: باد صداداری که از مخرج انسان و حیوان خارج می شود.
۷ - عتاب ، خطاب: سرزنش - توبیخ .... و اتفاقاً روزی به خطاب ملک گرفتار آمد. (گلستان سعدی )
۸ - صیحه: صدای بلند
۸ - صیحه: صدای بلند
۹ - خوان: سفره
۱۰ - فلک به مردم نادان دهد زمام مراد...( حافظ )
❈۲۵❈
۱۱ - عُسرت: تنگدستی - تنگی - سختی
۱۲ - فحل: خردمند
کامنت ها