بهرام سالکی:
❈۱❈
من نکردم این فلک را خدمتی
پس ازو دارم چه چشم نعمتی (۱)
❈۲❈
گر دهد نعمت ، همینجا میدهد
چون نشد ، وعده به فردا میدهد (۲)
میتوانی حقّ خود اینجا بگیر
بیمحل باشد چکِ گردون پیر! (۳)
❈۳❈
من نگویم هر چه از قسمت بُوَد
کسب « روزی » حاصل همّت بُوَد
****
« سالکی » یککاسه کُن آرای خویش (۴)
❈۴❈
یا مکش بیش از گلیمت پای خویش
گاه گویی چانهٔ « روزی » مزن
گاه بر تقدیر آری شکّ و ظن (۵)
قافیه گویا در اینجا تنگ شد (۶)
❈۵❈
یا مگر پای کُمِیتت لنگ شد (۶)
دفتر معنا اگر بگشادهای!
در تَشَتُّت از چه رو افتادهای؟ (۷)
این معمّا را گِره ، بگشودَنیست؟
❈۶❈
یا اگر نه ،گو که پس تکلیف چیست؟
بیهدف در کوره راهی راندهای
در دو راهیّ تحیُّر ماندهای
رزق انسان شد مُقَدّر در ازل؟
❈۷❈
یا که باشد حاصل سعی و عمل؟
لیس للانسان الا ما سعی؟ (۸)
یا که از قسمت بُوَد روزیّ ما؟
****
❈۸❈
چَشم! اکنون ، بنده در حدّ توان
رأی خود را میکنم شرح و بیان
****
هر دهانِ باز ، یابد رزق ِ خویش
❈۹❈
بیگُمان و بیضَمان و شرطِ پیش (۹)
قسمت هر کس به دیوانِ قضا (۱۰)
شد مُقرّر ، گر سِزا یا ناسِزا (۱۱)
آنکه او بر سهم خود قانع نشد...
❈۱۰❈
راضی از تقسیم آن صانع نشد... (۱۲)
گر چه بس کوشید ، افزونتر نیافت
از دویدن ، بخیهٔ کفشش شکافت!
با امید آنکه یابد بیشتر
❈۱۱❈
روزیاَش در سفره شد خون جگر
حرص بهتر یافتن ، دادش فریب
جام ِ شهد افکند و شد زهرش نصیب
****
❈۱۲❈
رزق ِ مقسوم تو از بخشش بُوَد
پس نپنداری که از کوشش بُوَد
این هم آخر خود بُوَد پندار خام
اینکه نانت اُفتد از سوراخ بام
❈۱۳❈
گرچه سهم نانِ تو تعیین شدست
بیمشقّت ، نان نمیآید به دست
آنچه « روزی » ، قسمتت بنهادهاند
بهر کسبش ، دست و پایت دادهاند
❈۱۴❈
****
سهم رزقت گرچه باشد بیش و کم
منشی تقدیر آن را زد رقم
گر بنالی یا گریبان بردَری
❈۱۵❈
خود نیابی سرنوشت بهتری
چونکه نتوان کرد تغییر قضا
رُو و شاکر باش ، گفتم بارها!
گر چه رزقی ، تلخ یا شورت دهد
❈۱۶❈
میپذیرش ورنه با زورت دهد
چانهای از بهر بیش و کم مزن
مستمع چون نیست ، بیخود دَم مزن (۱۳)
چیز کم ، از هیچ ، جانا بهتر است
❈۱۷❈
سرکهٔ مُفت از عسل شیرینتر است (۱۴)
****
« سالکی جان! » مصرعی را ساختی
دقتی کن ، قافیه را باختی! (۱۵)
❈۱۸❈
« تَر » به هر مصرع چرا آوردهای؟
آبروی هر چه شاعر بُردهای!
زورق این قافیه ، در گِل نشست!
شد غلط ، امّا چه خوش در دل نشست
❈۱۹❈
***********
۱ - چشم: توقع. حافظ میگوید:
❈۲۰❈
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
۲ - وعدهٔ فردا: مجازا به معنای فردای قیامت
۳ - چک بی محل: به چکی گفته میشود که در حساب بانکی صادرکنندهٔ آن چک ، برابر مبلغی که روی ورقهٔ چک نوشته شده است پول نباشد. ( لغتنامه دهخدا )
۳ - چک بی محل: به چکی گفته میشود که در حساب بانکی صادرکنندهٔ آن چک ، برابر مبلغی که روی ورقهٔ چک نوشته شده است پول نباشد. ( لغتنامه دهخدا )
۴ - یک کاسه کردن: یکی کردن
۵ - اشاره به مبحث دیگری است در همین مثنوی:
❈۲۱❈
.................
روز و شب با چشم گریان خواستی
جمله نعمتها که در دنیاستی
با تَضرُّع یا دُعا یا شیونی
❈۲۲❈
چانه بر مقدار رزقت میزنی
از چه چسبیدی به دامان دعُا
تا که حاجاتت شود یکسر روا
گر دُعا باطل کند حُکم قَـدَر
❈۲۳❈
این من و سجاده ، این هم چشم تَر
نعمت او از روی حکمت میدهد
نه به اصرار و سماجت میدهد
او چو خود واقف به احوالات ماست
آنچه خود داند ، به او گفتن خطاست
۶ - قافیه تنگ شدن: کنایه از عاجز شدن در گفتار و کردار باشد - در تنگنا قرار گرفتن
۶ - قافیه تنگ شدن: کنایه از عاجز شدن در گفتار و کردار باشد - در تنگنا قرار گرفتن
❈۲۴❈
دو جهان ساغر تکلیف ز خود رفتن ماست
دل هر کس بتپد قافیه تنگ است اینجا ( بیدل )
۶ - کُمِیت: اسبی است که رنگ آن بین سیاهی و سرخ باشد. « کمیت لنگ شدن » کنایه از درماندن و از عهده برنیامدن و در کاری تسلط نداشتن است. (فرهنگ فارسی معین)
۷ - تشتت: پراکندگی - پریشانی
۷ - تشتت: پراکندگی - پریشانی
۸ - ... لیس للانسان الا ما سعی - (... انسان فقط با کار و کوشش خود میتواند به خواستههایش برسد ) « سوره نجم »
۹ - ضمان: ضمانت - ضامن
۹ - ضمان: ضمانت - ضامن
۱۰ - دیوان قضا: محلی که سرنوشت انسانها در آنجا تعیین میگردد. تعبیری برای محکمهٔ الهی.
۱۱ - سزا: لایق - سزاوار
۱۱ - سزا: لایق - سزاوار
۱۲ - صانع: آفریننده - سازنده - نامی از نامهای خدا
اول دفتر بنام ایزد دانا
❈۲۵❈
صانع و پروردگار و حیّ و توانا ( سعدی )
۱۳ - مستمع: شنونده - گوش شنوا
۱۴ - « تَر » علامت صفت تفضیلیست که در هر دو مصرع به عنوان قافیه آورده شده است که خلاف قواعد ادبی است.
۱۵ - قافیه را باختن: کنایه از اشتباه کردن است.
۱۵ - قافیه را باختن: کنایه از اشتباه کردن است.
کامنت ها