گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بهرام سالکی:

❈۱❈
نکته‌ای گویم ز جبر و اختیار یک سخن ، لیکن به تعبیری هزار
❈۲❈
نیست صاحب حکمتی در این جهان کاین معمّا را کند شرح و بیان
شد یکی ، محکوم جبر روزگار دیگری ، تسلیم نقش اختیار
❈۳❈
این کُنَد با عقل خود آن را گزین وآن حدیث آرد به استدلال این
این ، قدم ، با اختیاری می‌زند (۱) وآن ، گنه ، بی‌اختیاری می‌کند (۲)
❈۴❈
**** آنکه شد قائل به استیلای جبر
بس گشایش خواهد از مفتاح صبر (۳) آنچه آید بر سرش از خیر و شر
❈۵❈
یا قضا پندارد آن را یا قَـدَر چون شود عاجز به تغییر امور
حکم جبرش خواند و باشد صبور خود گمان دارد که بختش خفته است
❈۶❈
در بلاها ، حکمتی بنهفته است در کشاکش نیست با تقدیر و بخت
بگذرد آسان ازین دنیای سخت دستِ استمداد او بر آسمان
❈۷❈
در حوادث ، خواهد از دنیا ، امان او خطاکاریّ عقل خویش را
می‌نهد بر گردن بخت و قضا شد مُسجل بهر او ، روز اجل
❈۸❈
شد مُقرّر ، رزقش از صبح ازل ناخدای کشتی عمرش ، قضاست
آخرین مُنجی ز غرقابش ، دعاست گر وفور از دهر بیند یا قصور (۴)
❈۹❈
در همه احوال ، راضی و شکور سرنوشتش ، نقش بسته بر جبین
خود مطیع امر محتومش ببین (۵) ****
❈۱۰❈
دیگری ، مختار اعمال خود است در پی تغییر هر نیک و بَد است
پیش او ، نَقلی ندارد سرنوشت بدرَوَد هرکس ، همان تخمی که کِشت
❈۱۱❈
در بلاهایی که می‌آید به پیش چشم امّیدش بُـوَد بر فعل خویش...
**** گرچه مبسوطست بحث اختیار
❈۱۲❈
می‌کنم بر نکته‌هایی اختصار ابتدا بیتی شنو از « مولوی »
در قبول اختیار ، از مثنوی: « اینکه گویی این کُنم یا آن کُنم
❈۱۳❈
خود دلیل اختیار است ای صنم » ****
حال ، بشنو این دلایل هم ز من گرچه خود قائل نی‌ام بر این سخن!:
❈۱۴❈
گر که اعمالت به فرمان تو نیست پس غم روز عِقابت بهر چیست؟ (۶)
گر نِه‌ای مختار بر کردار ِ خویش سَر چرا اندازی از خجلت به پیش؟
❈۱۵❈
گر به رفتارت نداری ، اختیار از چه از اعمال خویشی شرمسار؟
گر معیّن هست روز موت تو از خطر ، مندیش ، می‌تاز و برو!
❈۱۶❈
عافیت اندیشی‌ات بیهوده است گر که تدبیری کنی ، نابوده است
رزقْ ، چون مقسوم شد ، کمتر بکوش (۷) بهر کسبِ مال ، کم زن حرص و جوش
❈۱۷❈
قسمتت این بود ، پس غمگین مشو بعد ازین افزون نگردد سهم تو
آنچه آید در رهت از نیک و بد تو که‌ای بر آن گذاری دست رَد؟
❈۱۸❈
هر که در افعال خود ، مجبور هست پس به حکم جبر ، او محجور هست!
نیست بر انسان محجوری ، حَرَج (۸) کز سفاهت اوفتد در راه کج (۹)
❈۱۹❈
**** گر بود با جبر ، طبعت سازگار
بشنو ابیاتی به ردّ اختیار اینکه گویی ، این کُنم یا آن کُنم
❈۲۰❈
این «کُنم» ها حکم جبر است ای صنم او کند تکلیف ، بر تو راهکار (۱۰)
پس چه پنداری که داری اختیار؟ او دهد فرمان و تو فرمانبری
❈۲۱❈
تو که هستی تا کنی خیره‌سری؟ ثروت‌اندوزیت ، از سعی تو نیست
از تو ساعی‌تر در این دنیا بسیست راحتِ گیتی ، نه از تدبیر توست
❈۲۲❈
آنچه پیشت آید از تقدیر توست هی مگو این کردم و آن می‌کنم
کار دنیایی به سامان می‌کنم بر توانایی خود غرّه مشو
❈۲۳❈
نیست تصمیمی به میل و رأی تو ای بسا اقدام کردی و نشد
کوشش و ابرام کردی و نشد سکـّه‌ها را در خیالت ، کَم شُمار
❈۲۴❈
بین چگونه می‌شُمارد ، روزگار کفش خود را درنیآور با شتاب
کُن تأمل ، تا رسیدن پای آب جبر باشد جمله افعال بشر
❈۲۵❈
کفر و دین و زهد و فسق و خیر و شرّ چون ضلالت یا هدایت دست اوست (۱۱)
پس در این مورد چه جای گفت ‌و‌ گوست آدمی ، کِی اختیاری داشتست؟
❈۲۶❈
اینکه خود را بی‌شبان پنداشتست (۱۲) خواست دنیا را کند بر کام خویش
اسب گردون را نماید رام خویش بر مُراد خود اگر نائل نگشت
❈۲۷❈
باز ، بر نقش قَدَر قائل نگشت؟ این نداند ، کز چه کوشید و نشد
بهر دنیا از چه جوشید و نشد؟ بس مهیّا کرد اسباب طرب
❈۲۸❈
در عزا بنشست آخر ، ای عجب! هم‌جهت ، تدبیر با تقدیر نیست
ورنه در سعی بشر تقصیر نیست (۱۳) ای بسا جاهل که در آسودگیست
❈۲۹❈
فاضلی از غصّه در فرسودگیست آرَم از « سعدی » یکی مضمون ناب
تا بگیرد این سخن حُسن‌المآب (۱۴) عاقل از اندیشه روزی به رنج
❈۳۰❈
ابلهی اندر خرابه یافت گنج (۱۵) ****
چند بیتی هم شنو آرای من گرچه چوبینش بخوانی پای من (۱۶)
❈۳۱❈
آنچه گفتم شرح جبر و اختیار بر یقینش نیست چندان اعتبار
اختیار و جبر را مطلق مبین هم به آن باور بیاور هم به این
❈۳۲❈
چونکه این جُستار از اصل و اساس بر گمان است و خیال است و قیاس
بیش از این تَصدیع باشد این کلام (۱۷) چون معمّاییست نقش هر کدام
❈۳۳❈
*********** ۱ - در تردد مانده‌ایم اندر دو کار
این تردد کِی بود بی‌اختیار ( مثنوی مولانا )
تردد به دو معنای رفت و آمد و شبهه به کار رفته است.
❈۳۴❈
۲ - گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ تو در طریق ادب باش و گو گناه منست
۳ - الصبر مفتاح الفرج: صبوری ، کلید گشایش‌هاست. ۴ - وفور: بسیاری - فراوانی
۴ - قصور: کوتاهی‌کردن
۵ - محتوم: ثابت و حتمی - امر محتوم: تعبیری‌ست برای سرنوشت مُقدّر
۶ - عِقاب: مؤاخذه کردن کسی را بر گناه - روز عِقاب: روز قیامت
۷ - مقسوم: قسمت شده - بخشیده
۸ - محجور: بازداشته شده و منع کرده شده - شخص بالغی که توانایی ذهنی کافی برای تصمیم‌گیری در اعمال و سرنوشت خود را ندارد و باید تحت سرپرستی شخص دیگری قرار بگیرد. افراد صغیر ، اشخاص غیر رشید و مجانین از این جمله‌اند.
۸ - لیس علی المجنون حرج: بر انسان مجنون ، گناهی نیست.
❈۳۵❈
۹ - سفاهت: بی‌عقلی - نادانی ۱۰ - تکلیف: کاری دشوار به عهدۀ کسی گذاشتن.
۱۱ - ضلالت: گمراهی ۱۱ - هدایت: نجات از گمراهی ( لغتنامه دهخدا )
۱۱ - فمن یرد الله أن یهدیه... و من یرد أن یضله یجعل ( سوره انعام ) - هدایت و گمراهی انسان تحت اراده خداوند است.
۱۲ - خداوند شبان من است. مزامیر - مزمور ٢٣
❈۳۶❈
۱۳ - تقصیر: سستی و کوتاهی کردن در کاری ۱۴ - حُسن المآب: پایان و عاقبت خوش
۱۵ - کیمیاگر به غصّه مرده و رنج ابله اندر خرابه یافته گنج ( گلستان سعدی )
۱۶ - پای استدلالیان چوبین بُوَد
پای چوبین ، سخت بی‌تمکین بُوَد ( مثنوی مولانا )
پای چوبین ( مصنوعی ) انعطاف لازم را برای استفاده ندارد .
❈۳۷❈
۱۷ - تصدیع: دردسر دادن

فایل صوتی مثنوی گرگ نامه ۳۴ - نکته‌ای گویم ز جبر و اختیار

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها