بهرام سالکی:
❈۱❈
نکتهای گویم ز جبر و اختیار
یک سخن ، لیکن به تعبیری هزار
❈۲❈
نیست صاحب حکمتی در این جهان
کاین معمّا را کند شرح و بیان
شد یکی ، محکوم جبر روزگار
دیگری ، تسلیم نقش اختیار
❈۳❈
این کُنَد با عقل خود آن را گزین
وآن حدیث آرد به استدلال این
این ، قدم ، با اختیاری میزند (۱)
وآن ، گنه ، بیاختیاری میکند (۲)
❈۴❈
****
آنکه شد قائل به استیلای جبر
بس گشایش خواهد از مفتاح صبر (۳)
آنچه آید بر سرش از خیر و شر
❈۵❈
یا قضا پندارد آن را یا قَـدَر
چون شود عاجز به تغییر امور
حکم جبرش خواند و باشد صبور
خود گمان دارد که بختش خفته است
❈۶❈
در بلاها ، حکمتی بنهفته است
در کشاکش نیست با تقدیر و بخت
بگذرد آسان ازین دنیای سخت
دستِ استمداد او بر آسمان
❈۷❈
در حوادث ، خواهد از دنیا ، امان
او خطاکاریّ عقل خویش را
مینهد بر گردن بخت و قضا
شد مُسجل بهر او ، روز اجل
❈۸❈
شد مُقرّر ، رزقش از صبح ازل
ناخدای کشتی عمرش ، قضاست
آخرین مُنجی ز غرقابش ، دعاست
گر وفور از دهر بیند یا قصور (۴)
❈۹❈
در همه احوال ، راضی و شکور
سرنوشتش ، نقش بسته بر جبین
خود مطیع امر محتومش ببین (۵)
****
❈۱۰❈
دیگری ، مختار اعمال خود است
در پی تغییر هر نیک و بَد است
پیش او ، نَقلی ندارد سرنوشت
بدرَوَد هرکس ، همان تخمی که کِشت
❈۱۱❈
در بلاهایی که میآید به پیش
چشم امّیدش بُـوَد بر فعل خویش...
****
گرچه مبسوطست بحث اختیار
❈۱۲❈
میکنم بر نکتههایی اختصار
ابتدا بیتی شنو از « مولوی »
در قبول اختیار ، از مثنوی:
« اینکه گویی این کُنم یا آن کُنم
❈۱۳❈
خود دلیل اختیار است ای صنم »
****
حال ، بشنو این دلایل هم ز من
گرچه خود قائل نیام بر این سخن!:
❈۱۴❈
گر که اعمالت به فرمان تو نیست
پس غم روز عِقابت بهر چیست؟ (۶)
گر نِهای مختار بر کردار ِ خویش
سَر چرا اندازی از خجلت به پیش؟
❈۱۵❈
گر به رفتارت نداری ، اختیار
از چه از اعمال خویشی شرمسار؟
گر معیّن هست روز موت تو
از خطر ، مندیش ، میتاز و برو!
❈۱۶❈
عافیت اندیشیات بیهوده است
گر که تدبیری کنی ، نابوده است
رزقْ ، چون مقسوم شد ، کمتر بکوش (۷)
بهر کسبِ مال ، کم زن حرص و جوش
❈۱۷❈
قسمتت این بود ، پس غمگین مشو
بعد ازین افزون نگردد سهم تو
آنچه آید در رهت از نیک و بد
تو کهای بر آن گذاری دست رَد؟
❈۱۸❈
هر که در افعال خود ، مجبور هست
پس به حکم جبر ، او محجور هست!
نیست بر انسان محجوری ، حَرَج (۸)
کز سفاهت اوفتد در راه کج (۹)
❈۱۹❈
****
گر بود با جبر ، طبعت سازگار
بشنو ابیاتی به ردّ اختیار
اینکه گویی ، این کُنم یا آن کُنم
❈۲۰❈
این «کُنم» ها حکم جبر است ای صنم
او کند تکلیف ، بر تو راهکار (۱۰)
پس چه پنداری که داری اختیار؟
او دهد فرمان و تو فرمانبری
❈۲۱❈
تو که هستی تا کنی خیرهسری؟
ثروتاندوزیت ، از سعی تو نیست
از تو ساعیتر در این دنیا بسیست
راحتِ گیتی ، نه از تدبیر توست
❈۲۲❈
آنچه پیشت آید از تقدیر توست
هی مگو این کردم و آن میکنم
کار دنیایی به سامان میکنم
بر توانایی خود غرّه مشو
❈۲۳❈
نیست تصمیمی به میل و رأی تو
ای بسا اقدام کردی و نشد
کوشش و ابرام کردی و نشد
سکـّهها را در خیالت ، کَم شُمار
❈۲۴❈
بین چگونه میشُمارد ، روزگار
کفش خود را درنیآور با شتاب
کُن تأمل ، تا رسیدن پای آب
جبر باشد جمله افعال بشر
❈۲۵❈
کفر و دین و زهد و فسق و خیر و شرّ
چون ضلالت یا هدایت دست اوست (۱۱)
پس در این مورد چه جای گفت و گوست
آدمی ، کِی اختیاری داشتست؟
❈۲۶❈
اینکه خود را بیشبان پنداشتست (۱۲)
خواست دنیا را کند بر کام خویش
اسب گردون را نماید رام خویش
بر مُراد خود اگر نائل نگشت
❈۲۷❈
باز ، بر نقش قَدَر قائل نگشت؟
این نداند ، کز چه کوشید و نشد
بهر دنیا از چه جوشید و نشد؟
بس مهیّا کرد اسباب طرب
❈۲۸❈
در عزا بنشست آخر ، ای عجب!
همجهت ، تدبیر با تقدیر نیست
ورنه در سعی بشر تقصیر نیست (۱۳)
ای بسا جاهل که در آسودگیست
❈۲۹❈
فاضلی از غصّه در فرسودگیست
آرَم از « سعدی » یکی مضمون ناب
تا بگیرد این سخن حُسنالمآب (۱۴)
عاقل از اندیشه روزی به رنج
❈۳۰❈
ابلهی اندر خرابه یافت گنج (۱۵)
****
چند بیتی هم شنو آرای من
گرچه چوبینش بخوانی پای من (۱۶)
❈۳۱❈
آنچه گفتم شرح جبر و اختیار
بر یقینش نیست چندان اعتبار
اختیار و جبر را مطلق مبین
هم به آن باور بیاور هم به این
❈۳۲❈
چونکه این جُستار از اصل و اساس
بر گمان است و خیال است و قیاس
بیش از این تَصدیع باشد این کلام (۱۷)
چون معمّاییست نقش هر کدام
❈۳۳❈
***********
۱ - در تردد ماندهایم اندر دو کار
این تردد کِی بود بیاختیار ( مثنوی مولانا )
تردد به دو معنای رفت و آمد و شبهه به کار رفته است.
تردد به دو معنای رفت و آمد و شبهه به کار رفته است.
❈۳۴❈
۲ - گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناه منست
۳ - الصبر مفتاح الفرج: صبوری ، کلید گشایشهاست.
۴ - وفور: بسیاری - فراوانی
۴ - قصور: کوتاهیکردن
۵ - محتوم: ثابت و حتمی - امر محتوم: تعبیریست برای سرنوشت مُقدّر
۵ - محتوم: ثابت و حتمی - امر محتوم: تعبیریست برای سرنوشت مُقدّر
۶ - عِقاب: مؤاخذه کردن کسی را بر گناه - روز عِقاب: روز قیامت
۷ - مقسوم: قسمت شده - بخشیده
۷ - مقسوم: قسمت شده - بخشیده
۸ - محجور: بازداشته شده و منع کرده شده - شخص بالغی که توانایی ذهنی کافی برای تصمیمگیری در اعمال و سرنوشت خود را ندارد و باید تحت سرپرستی شخص دیگری قرار بگیرد. افراد صغیر ، اشخاص غیر رشید و مجانین از این جملهاند.
۸ - لیس علی المجنون حرج: بر انسان مجنون ، گناهی نیست.
۸ - لیس علی المجنون حرج: بر انسان مجنون ، گناهی نیست.
❈۳۵❈
۹ - سفاهت: بیعقلی - نادانی
۱۰ - تکلیف: کاری دشوار به عهدۀ کسی گذاشتن.
۱۱ - ضلالت: گمراهی
۱۱ - هدایت: نجات از گمراهی ( لغتنامه دهخدا )
۱۱ - فمن یرد الله أن یهدیه... و من یرد أن یضله یجعل ( سوره انعام ) - هدایت و گمراهی انسان تحت اراده خداوند است.
۱۲ - خداوند شبان من است. مزامیر - مزمور ٢٣
۱۲ - خداوند شبان من است. مزامیر - مزمور ٢٣
❈۳۶❈
۱۳ - تقصیر: سستی و کوتاهی کردن در کاری
۱۴ - حُسن المآب: پایان و عاقبت خوش
۱۵ - کیمیاگر به غصّه مرده و رنج
ابله اندر خرابه یافته گنج ( گلستان سعدی )
۱۶ - پای استدلالیان چوبین بُوَد
پای چوبین ، سخت بیتمکین بُوَد ( مثنوی مولانا )
پای چوبین ( مصنوعی ) انعطاف لازم را برای استفاده ندارد .
پای چوبین ، سخت بیتمکین بُوَد ( مثنوی مولانا )
پای چوبین ( مصنوعی ) انعطاف لازم را برای استفاده ندارد .
❈۳۷❈
۱۷ - تصدیع: دردسر دادن
کامنت ها