بهرام سالکی:
❈۱❈
گربهای در معبدی با راهبان
خو گرفت و کرد آنجا آشیان
❈۲❈
اهل معبد گربه را وقت دعا
تا نلولد در میان دست و پا...
گاه میبستند با یک ریسمان
بر ستونی در عبادتگاهشان
❈۳❈
در اوایل ، این عمل شد عادتی
لیک کمکم یافت رنگ بدعتی
گربه را بستن به هنگام دعا
شد ضرورت بهر انجام دعا
❈۴❈
عزّت این رسم از بس شد فزون
بر وجوبش کس نکردی چند و چون (۱)
سالها بگذشت و اصل ماجرا
شد دگرگون و برفت از یادها
❈۵❈
گربه مُرد و رفت اما این عمل
همچنان ماند و به سنّت شد بدل
بهر تکریمش روایت ساختند
قصّهها در باب آن پرداختند
❈۶❈
تا رسید آنجا که این رسم نوین
شد ز آداب دعا و حکم دین
راهبان نسلهای بعد از آن
پیش از آغاز عبادت همچنان
❈۷❈
گربهای را با دَم و ورد و فسون
پای میبستند دور آن ستون
****
ای بس عاداتی که حُرمت یافتند
❈۸❈
رفته رفته رنگ سنّت یافتند
مُبدعی بگذاشت رسمی در میان (۲)
عدهای سینهدَران دنبال آن
بدعتی چون یافت ، ده تَن مشتری
❈۹❈
چون مرض ساری شود در کشوری (۳)
تُـرّهاتی را یکی باور کند (۴)
یک بُز گر گلهای را گر کند (۵)
در نیستان گر بیفتد اخگری (۶)
❈۱۰❈
میزند آتش به هر خشک و تری
طبع انسان بر توهّم مایل است (۷)
بر خرافه معجزاتی قائل است
چون به موهومات خود دارد یقین
❈۱۱❈
بر حقیقت بدگمانست و ظنین
آدمی چون شد اسیر دام وهم (۸)
پَرکشد از جان او عنقای فهم (۸)
ای بسا که اعتقاد مردمان
❈۱۲❈
بیاساس است و به تقلید و گمان
چشم مردم بر دهان یکدگر
هر کسی از دیگری گیرد اثر
شد دلیل ِ باور بیپایهشان
❈۱۳❈
اعتقادات در و همسایهشان
برخی از مردم مثال گوسفند
هر که پیش افتد به دنبالش روند
این همه آیین و رسم بیاساس
❈۱۴❈
شد بنا بر پایه وهم و قیاس
چون که عیبی رایج و معمول گشت
رفته رفته عادت و مقبول گشت
یک غلط چون بارها تکرار شد
❈۱۵❈
قُبح آن پوشیده از ابصار شد
****
آدمی بر عقل و منطق طالب است
لیک بر ذاتش تعصب غالب است
❈۱۶❈
گرچه باشد ظاهرا روشن ضمیر
بر خرافه پایبندست و اسیر
عقل اگر که با تعصب پنجه کرد (۹)
بازوی کمزور خود را رنجه کرد
❈۱۷❈
عالِم جاهل درین دنیا بسیست
این جهان ، گلزار پر خار و خسیست
علم و دانش گر بصیرت آورد
بایزیدی هر زمان میپرورد (۱۰)
❈۱۸❈
بینش از دانش اگر حاصل شدی
پس چرا قحطی صاحبدل شدی؟
حاصل دانش اگر بینش نبود
آتشی بینور خوانَش پر ز دود
❈۱۹❈
***********
۱ - وجوب: واجب بودن ، لزوم
❈۲۰❈
۲ - مُبدع: کسی که چیز تازهای بیاورد.
۳ - ساری: واگیردار ، سرایت کننده
۴ - ترّهات: سخنان بیهوده و خرافات
۵ - گَر: کچل - مضمون از مرحوم غلامرضا روحانی ، شاعر طنزسرای توانای معاصر است: ...یک بز گر گله را گر میکند
۵ - گَر: کچل - مضمون از مرحوم غلامرضا روحانی ، شاعر طنزسرای توانای معاصر است: ...یک بز گر گله را گر میکند
۶ - اخگر: شراره ، جرقه
۷ - توهّم: خیالبافی ، در فکر چیزهای خیالی و موهومات بودن.
❈۲۱❈
۸ - وهم: چیزهای خیالی و موهومات
۸ - عنقا: سیمرغ
۹ - پنجه کردن: زورآزمایی کردن
با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی
ما خود شکستهایم چه باشد شکست ما (سعدی)
۱۰ - ابویزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین از بزرگترین عارفان و بزرگان اهل تصوف است که بیش از دیگران دارای شهرت و اهمیت بوده و شرح احوال و سخنان او در آثار منظوم عرفانی عطار و مولوی جلوه گر است. وفاتش در سال ۲۳۴ هجری در بسطام اتفاق افتاده است.
۱۰ - ابویزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین از بزرگترین عارفان و بزرگان اهل تصوف است که بیش از دیگران دارای شهرت و اهمیت بوده و شرح احوال و سخنان او در آثار منظوم عرفانی عطار و مولوی جلوه گر است. وفاتش در سال ۲۳۴ هجری در بسطام اتفاق افتاده است.
❈۲۲❈
کامنت ها