گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بهرام سالکی:

❈۱❈
نعمتی دان ، مستی غم‌سوز را آفتی خوان ، عقل ِ مال‌اندوز را
❈۲❈
مِی از آن بابت بنوشد آدمی تا ز شّر عقل ، آساید دَمی (۱)
عقل ، فرمان می‌دهد بر حرص و آز در مَرامش ، رشک و خودخواهی مُجاز
❈۳❈
مصلحت جویی ، شعار ِ حِلم او منفعت‌یابی ، قرار ِ عِلم او
صولتش ، نافذ به نزدِ اهل ِ قال (۲) شُکر ، کآن هم دَم به دَم رو به زوال
❈۴❈
حکمتش ، تأویل و تفسیر و قیاس (۳) بی‌دلیل و حُجّت و اصل و اساس
حُکم او بر عاشقان ، کان لم یکُن (۴) رأی او بر عارفان ، بی‌بیخ و بُن
❈۵❈
بهر سودِ خویش و ضَـرّ دیگران می‌کند هر گفته‌ای را ترجمان
« ظلم » ، گاهی با دلالت‌های عقل عین « عدل » است و ندارد حرف و نَقل! (۵)
❈۶❈
« لا »‌ی امروزش ، شود فردا « نَعَم » (۶) قبله‌گاهش ، گاه کعبه ، گه صَنم
از برای دانه‌ای گندم ، بداد کشتزار سبز جنت را به باد
❈۷❈
گر به دست عقل بسپاری عنان الامان از این جهالت ، الامان!
عقل ، خود گم گشته در این کوره راه بارها افتاده از غفلت به چاه
❈۸❈
عقل ِ انسان از همان روز نخست (۷) ناقص و معیوب بود و لق و سست
هر کجا عقل است و جولانگاه او انّ الانسانَ لَـیَطغـایی بگو (۸)
❈۹❈
ای بسا نادانی ما بر امور موجب عیش است و شادی و سرور
بس جهالت ، باعث آرامش است غالباً هر شبهه‌ای از دانش است
❈۱۰❈
جهل ، یعنی این دو روز زندگی بی‌چرایی سَرکنی در بندگی
اینکه در تردید و شک و چند و چون دل مرنجانی به سِرّ « کاف و نون » (۹)
❈۱۱❈
این جهان ، یعنی سؤال اندر سؤال پاسخش کِی داند عقل در ضلال؟ (۱۰)
از چه می‌خواهی بدانی ، راز دهر؟ جهل ، تریاق است و دانایی چو زهر (۱۱)
❈۱۲❈
گر به سعی عقل ، بگشایی دَری بنگری درهای قفل دیگری!
راهِ حیرت را چو پایانیش نیست آنچه پیمودی ، چو گامی بیش نیست
❈۱۳❈
خود مرو ، ترسم که سرگردان شوی یا که طولانی شود این مثنوی!
خوانمت یک بیت از « مُلای روم » (۱۲) یا که ابیاتی ، اگر دارد لزوم !
❈۱۴❈
« هر که او بیدارتر ، پر دردتر هر که او ، آگاه‌تر ، رخ زردتر »
بیتی از « عطار » هم در ذَمّ عقل (۱۳) با تو گویم تا نماند حرف و نَقل
❈۱۵❈
« هر که را در عقل نُقصان اوفتد کار او فی‌الجمله آسان اوفتد »
***********
۱ - ز باده هیچت اگر نیست ، این نه بس که تو را
دَمی ز وسوسه عقل بی‌خبر دارد؟ ( حافظ )
-----
مولوی نیز اعتقاد دارد که در زندگانی انسان ، بخش اعظم غم و اندوه او ، حاصل هشیاری و بیداریست.
جمله عالم ز اختیار و هست خود
می‌گریزد در سر سرمست خود
تا دمی از هوشیاری وا رهند
ننگ خمر و زمر بر خود می‌نهند - ( زمر: موسیقی )
او در این دو بیت توضیح می‌دهد که انسان برای رسیدن به سرمستی و بی‌قیدی و گریز از هشیاری / که عامل اصلی حسرت خوردن به داشته‌ها و نداشته‌های اوست/ به خمر (شراب) پناه می‌برد و ننگ میگساری و سرزنش مردم را می پذیرد تا بتواند زمان اندکی از آفت عقل در امان باشد و از آزار عقل بیاساید.
۲ - صولت: هیبت - قدرت
۲ - اهل قال: علم قال نزد متصوفه - مباحثات علوم ظاهری‌ست ، در مقابل اهل حال که سماع و رقص صوفیان است.
❈۱۶❈
مولوی می‌فرماید: ما برون را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را
۳ - تأویل: توجیه و تفسیر ۴ - کان لم یکن: بی اعتبار - لغو شده - بی‌اثر
۵ - نقل : بیان - خبر - حرف و نَقل نماند ، مجازاً به معنای آنکه جای بحث و مناقشه‌ای نباشد.
۶ - « لا » و « نعم » به معنای « نه و آری » کلمات نفی و اثبات.
۷ - روز نخست : آغاز آفرینش انسان
۸ - اقرا باسم ربک الذی خلق..... کلا ان الانسان لیطغی (... چنین نیست ، بیگمان انسان سر به طغیان برآورد ) - سوره علق
❈۱۷❈
۹ - اشاره است به امر خداوند دایر به آفرینش عالم ( کُن فیکون ) ۱۰ - ضلال: گمراهی
۱۱ - تریاق: پادزهر ۱۲ - ملای روم: لقب جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی
❈۱۸❈
۱۳ - ذم: نکوهش - بدگویی

فایل صوتی مثنوی گرگ نامه ۴۸ - نعمتی دان ، مستی غم‌سوز را

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها