گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بهرام سالکی:

❈۱❈
من بارها به این مطلب دقت کرده‌ام که غالبًا ، رضایت ما از دنیا ، به دلیل برآورده شدن خواسته‌هایمان نیست. رسم روزگار اینگونه است که اغلب موارد ، راه آسان‌تری برای خشنود کردن ما انتخاب می‌کند و آن اینکه، نعمتی را از ما می‌گیرد و یا به قصد باز پس گرفتنش به آن چنگ می‌اندازد ، و بعد از آنکه به قدر کافی عذابمان داد‌، همان را مجددًا در اختیار ما می‌گذارد و موجب شادمانی ما می‌شود ‌! یعنی نتیجهٔ وقوع بلاهای این دنیا بیش از نعمت‌هایش باعث خوشنودی ماست!
توجه کنیم که عمدهٔ شادی‌های ما در طول عمر از چه وقایعی حاصل می‌شود؟:
از فلان بیماری ، شفا یافتیم - از فلان حادثه ، جان سالم به در بردیم - از فلان بلای آسمانی به سلامتی گریختیم...
در واقع ، بعد از پشت سرگذاشتن این گونه موارد ، نعمتی را به دست نیاورده‌ایم بلکه نعمت بخشیده شدهٔ قبلی را از دست نداده‌ایم و شادمانیم!
***********
❈۲❈
غالبًا ، شادیّ انسان از بلاست حال ، گویم علّت آن از کجاست
این فلک ، با آدمی دارد غرض از زمین و آسمان بارد مرض
❈۳❈
غصّهٔ بیماری و رنج معاش عجز ایام کهولت هم به جاش
بر هلاک ما فرستد ، هر زمان از زمین ، آتش و سیل از آسمان
❈۴❈
گر که یک نعمت ببخشاید تو را صد مقابل ، بخشدت رنج و بلا
زآن بلاها آن قَـدَر سختی بَری تا که بر دیروز ِ خود حسرت خوری
❈۵❈
آنچنان آشفته سازد حال تو تا فراموشت شود آمال تو
چون بلا بگذشت با خیر و خوشی از شعف ، بر آسمان پَر می‌کشی
❈۶❈
شادی‌ات گر بسته بر نعمت بُوَد آن لبت بر خنده گاهی وا شود
لیکن از رفع ِ بلایا ، هر زمان شادمانی شادمانی شادمان !
❈۷❈
تا شود ، این گفته ، صِدقش آشکار علت هر خنده‌ات را یاد آر
چونکه روشن‌تر شود این حرفِ من آرَمَت اکنون مثالی در سخن
❈۸❈
**** عشرتی خواهی اگر از روزگار
یا اگر گوییش حاجاتم بر آر جای آنکه نعمتی افزایدت
❈۹❈
تا که چندی ، جان و دل آسایدت ساق ِ پایت را به ظلمی بشکند
یا که در راهی به چاهت افکند! چون که بعد از روزها رنج و عذاب
❈۱۰❈
زان بَـلا رَستی و دیدی فتح باب (۱) می‌کنی شُکرش که جان در بُرده‌ای
با گمان آن که نعمت خورده‌ای می‌شوی شاکر ، ازین رفع بَـلا
❈۱۱❈
با خوشی ، پایان پذیرد ماجرا! ****
یا رُباید نانی از انبانِ تو (۲) تا بفرساید ز غصّه ، جانِ تو
❈۱۲❈
بعد از آنکه مدتی کردی تلاش تا که نان را باز گردانی به جاش
بَخَشدت نانِ به سرقت بُرده را نام آن را هم نَهد بَـذل و عطا !
❈۱۳❈
تو ازو ممنون و او منّت‌گزار می‌شوی خوشدل ز لطفِ روزگار!
**** وقت دیگر ، گم شود ناگه خَرت
❈۱۴❈
خاک این عالم بریزد بر سرت ! از کَفَت رَفتست مال و مُکنتت
جمله اسباب معاش و حشمتت کو به کو گردی و سرگردان شوی
❈۱۵❈
هر که را بینی ازو پُرسان شوی چون که خوردی مدّتی خون جگر
از خر گمگشته‌ات آید خبر شادمانه سوی خر خواهی شتافت
❈۱۶❈
با خیال آنکه بختت گنج یافت ! خر ببینی تا به گردن در گِلش
دزد بُرده نعل و افسار و جُلش این قَـدَر که آن خَـرَت پیدا شدی
❈۱۷❈
شادمان از رأفت دنیا شدی ! (۳)
***********
۱ - فتح باب: به معنی باز شدن درب و کنایه از گشایش در کارهاست.
۲ - انبان: ظرف چرمی که درویشان نان و ذخیره غذایی خود را در آن نهند - توشه دان.
❈۱۸❈
۳ - رأفت: مهربانی - ترحم - شفقت

فایل صوتی مثنوی گرگ نامه ۴۹ - غالبًا ، شادی انسان از بلاست

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها