بهرام سالکی:
❈۱❈
من بارها به این مطلب دقت کردهام که غالبًا ، رضایت ما از دنیا ، به دلیل برآورده شدن خواستههایمان نیست. رسم روزگار اینگونه است که اغلب موارد ، راه آسانتری برای خشنود کردن ما انتخاب میکند و آن اینکه، نعمتی را از ما میگیرد و یا به قصد باز پس گرفتنش به آن چنگ میاندازد ، و بعد از آنکه به قدر کافی عذابمان داد، همان را مجددًا در اختیار ما میگذارد و موجب شادمانی ما میشود ! یعنی نتیجهٔ وقوع بلاهای این دنیا بیش از نعمتهایش باعث خوشنودی ماست!
توجه کنیم که عمدهٔ شادیهای ما در طول عمر از چه وقایعی حاصل میشود؟:
توجه کنیم که عمدهٔ شادیهای ما در طول عمر از چه وقایعی حاصل میشود؟:
از فلان بیماری ، شفا یافتیم - از فلان حادثه ، جان سالم به در بردیم - از فلان بلای آسمانی به سلامتی گریختیم...
در واقع ، بعد از پشت سرگذاشتن این گونه موارد ، نعمتی را به دست نیاوردهایم بلکه نعمت بخشیده شدهٔ قبلی را از دست ندادهایم و شادمانیم!
در واقع ، بعد از پشت سرگذاشتن این گونه موارد ، نعمتی را به دست نیاوردهایم بلکه نعمت بخشیده شدهٔ قبلی را از دست ندادهایم و شادمانیم!
***********
❈۲❈
غالبًا ، شادیّ انسان از بلاست
حال ، گویم علّت آن از کجاست
این فلک ، با آدمی دارد غرض
از زمین و آسمان بارد مرض
❈۳❈
غصّهٔ بیماری و رنج معاش
عجز ایام کهولت هم به جاش
بر هلاک ما فرستد ، هر زمان
از زمین ، آتش و سیل از آسمان
❈۴❈
گر که یک نعمت ببخشاید تو را
صد مقابل ، بخشدت رنج و بلا
زآن بلاها آن قَـدَر سختی بَری
تا که بر دیروز ِ خود حسرت خوری
❈۵❈
آنچنان آشفته سازد حال تو
تا فراموشت شود آمال تو
چون بلا بگذشت با خیر و خوشی
از شعف ، بر آسمان پَر میکشی
❈۶❈
شادیات گر بسته بر نعمت بُوَد
آن لبت بر خنده گاهی وا شود
لیکن از رفع ِ بلایا ، هر زمان
شادمانی شادمانی شادمان !
❈۷❈
تا شود ، این گفته ، صِدقش آشکار
علت هر خندهات را یاد آر
چونکه روشنتر شود این حرفِ من
آرَمَت اکنون مثالی در سخن
❈۸❈
****
عشرتی خواهی اگر از روزگار
یا اگر گوییش حاجاتم بر آر
جای آنکه نعمتی افزایدت
❈۹❈
تا که چندی ، جان و دل آسایدت
ساق ِ پایت را به ظلمی بشکند
یا که در راهی به چاهت افکند!
چون که بعد از روزها رنج و عذاب
❈۱۰❈
زان بَـلا رَستی و دیدی فتح باب (۱)
میکنی شُکرش که جان در بُردهای
با گمان آن که نعمت خوردهای
میشوی شاکر ، ازین رفع بَـلا
❈۱۱❈
با خوشی ، پایان پذیرد ماجرا!
****
یا رُباید نانی از انبانِ تو (۲)
تا بفرساید ز غصّه ، جانِ تو
❈۱۲❈
بعد از آنکه مدتی کردی تلاش
تا که نان را باز گردانی به جاش
بَخَشدت نانِ به سرقت بُرده را
نام آن را هم نَهد بَـذل و عطا !
❈۱۳❈
تو ازو ممنون و او منّتگزار
میشوی خوشدل ز لطفِ روزگار!
****
وقت دیگر ، گم شود ناگه خَرت
❈۱۴❈
خاک این عالم بریزد بر سرت !
از کَفَت رَفتست مال و مُکنتت
جمله اسباب معاش و حشمتت
کو به کو گردی و سرگردان شوی
❈۱۵❈
هر که را بینی ازو پُرسان شوی
چون که خوردی مدّتی خون جگر
از خر گمگشتهات آید خبر
شادمانه سوی خر خواهی شتافت
❈۱۶❈
با خیال آنکه بختت گنج یافت !
خر ببینی تا به گردن در گِلش
دزد بُرده نعل و افسار و جُلش
این قَـدَر که آن خَـرَت پیدا شدی
❈۱۷❈
شادمان از رأفت دنیا شدی ! (۳)
***********
۱ - فتح باب: به معنی باز شدن درب و کنایه از گشایش در کارهاست.
۲ - انبان: ظرف چرمی که درویشان نان و ذخیره غذایی خود را در آن نهند - توشه دان.
۲ - انبان: ظرف چرمی که درویشان نان و ذخیره غذایی خود را در آن نهند - توشه دان.
❈۱۸❈
۳ - رأفت: مهربانی - ترحم - شفقت
کامنت ها