بهرام سالکی:
❈۱❈
مخاطب این شعر ، خالق هستی است.
❈۲❈
مُدّعی من میشوم روز حساب (۱)
تا سؤالات مرا گویی جواب
گو چگونه رزق قسمت کردهای؟
❈۳❈
کاین چنینم ، غرق ِ محنت کردهای
چرب و شیرین نیست در انبان ِ من (۲)
بهر ِ نانی بر لب آمد جان ِ من
سفرهام از خون ِ دل ، رنگی گرفت
❈۴❈
از نوای شیون ، آهنگی گرفت
این که بر من ، نعمتِ جان دادهای
منتّی بر بندهات بنهادهای
جان چو از ظلم فلک آسوده نیست
❈۵❈
بذل این نعمت به بنده بهر چیست؟
یا فلک را بر سر جایش نشان
یا که این جان را ز بنده واستان
جانِ در عُسرت نباشد موهبت (۳)
❈۶❈
گر چه باشد در کمالِ عافیت
جان ِ بیعشرت ، وَبال گردن است (۴)
تازه آن هم عاریت نزد من است!
گیوهای در پا ، پَلاسی بر تنم
❈۷❈
بعد میگویی که روزی دِه منم؟!
این نباشد رسم بندهپروری
خود مخواه از گرْسنِه فرمانبری
خود به شأن خویش انعامم بده
❈۸❈
بعد ازآن هم « بندهات » نامم بده
این همه شرط و شروط بندگی
در قبالِ یک دو روزی زندگی؟
****
❈۹❈
کم بده هشدار بر ایمان ما
خود مگر که دیدهای کفران ما؟ (۵)
گرْسنِه اصلا نداند کفر چیست
پیش او بوذر و بوسفیان یکیست (۶)
❈۱۰❈
کفر از سیری بخیزد نی ز جوع (۷)
نان اصول ماست و ایمان فروع
رود اگر پر آب شد طغیان کند
معده چون شد سیر آروغ میزند
❈۱۱❈
آنکه باشد فکر و ذکرش نانِ چاشت (۸)
فرصت و جانمایهٔ عصیان نداشت
****
خرمن عیش و طرب چون بیختی (۹)
❈۱۲❈
کاهَش این سو ، گندم آن سو ریختی
ما به سهم ِ کاهِ خود بودیم شاد
تازه ، آن را هم فلک دادش به باد
کوهِ غم ، بگذاشتی بر دوش ِ ما
❈۱۳❈
مُضمحل شد این تن ِ جانکوش ِ ما
نیست در آن دور و اطرافت مگر؟
شانهای از گـُرده ما پهنتر!
مطبخ ِ رزقت ، کفافِ نان ِ خلق
❈۱۴❈
کِی دهد؟ کآسوده گردد جان ِ خلق
کم بُوَد تعداد نانوایان ِ تو
کم رسد در سفرهٔ ما ، نان ِ تو
گوش ِ ما ، تعریفِ احسانت شنید
❈۱۵❈
چشم ِ ما از نان ِ تو ، سیری ندید
عدهای را سوگلی پروردهای
غرق در عیش و تنعم کردهای (۱۰)
عدهای دیگر چو من ، حسرت به دل
❈۱۶❈
پای لنگِ آرزوهاشان به گِل
گو مگر ، ما بندهٔ تو نیستیم؟
پس چرا با این فلاکت زیستیم؟
****
❈۱۷❈
این جهان گر جای عشرت کردنست (۱۱)
از چه در هر گوشه بانگ شیونست؟
یک زمان آمار مردم را بگیر
دقتی کن بر غنیّ و بر فقیر
❈۱۸❈
گاه اگر هم چهرهای خندان بُوَد
اکثریت با سیهبختان بُوَد
****
در ازل ، با هم قراری داشتیم
❈۱۹❈
وعدههای محکمی بگذاشتیم
این که ما ، امر تو را فرمان بَریم
قول و عهدِ خویش را پایان بَریم
تا تو هم در عرصهٔ این گُرگزار
❈۲۰❈
چون شبان ، ما را شوی تیماردار (۱۲)
****
کاتبِ رزقت نخوانده رسم و خط (۱۳)
چون که املایش سراسر شد غلط
❈۲۱❈
خود « الف با » را نداند بیسواد!
بوده شاگرد کدامین اوستاد؟
گر چه عُمری خود کتابت کرده است
آبروی هر چه کاتب بُرده است!
❈۲۲❈
بر بَرات « روزی » ما چون رسید (۱۴)
گشتم از فضلش به کلّی ناامید
حرف « رحمت » هر چه املا کرده است
« را »ی آن تبدیل بر« زا » کرده است!
❈۲۳❈
***********
۱ - روز حساب: روز قیامت که بحساب اعمال رسیدگی میکنند.
❈۲۴❈
بَدا به حالت آن مجرمی که روز حساب
به قدر یک شب هجر تواَش کنند عذاب (قاآنی)
۲ - انبان: کیسهای چرمی که فقیران ، آذوقه در آن نهند.
۳ - عُسرت: تنگی - سختی
۳ - موهبت: بخشش - آنچه به کسی ببخشند.
۴ - عشرت: شادکامی - زندگانی خوش . در این مصرع به معنای شادی و عیش است.
۴ - عشرت: شادکامی - زندگانی خوش . در این مصرع به معنای شادی و عیش است.
۵ - کفران: ناسپاسی - ناشکری
۶ - ابوذر: از صحابه رسول اکرم (ص) و از اولین ایمان آورندگان به دین اسلام
۶ - ابوذر: از صحابه رسول اکرم (ص) و از اولین ایمان آورندگان به دین اسلام
❈۲۵❈
ابوسفیان: پدر معاویه و از دشمنان پیامبر اسلام (ص)
۷ - جوع: گرسنگی
۸ - چاشت: نیمهٔ روز - ظهر (دهخدا)
نان چاشت: طعام روزانه
❈۲۶❈
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درماندهای را دهد نان چاشت (سعدی)
۹ - بیختن: الک کردن - غربال کردن
۱۰ - تنعم: به ناز و نعمت زیستن - خوش گذرانی
۱۱ - عشرت: شادمانی - زندگی خوش . در اینجا به معنای زندگانی آورده شده است.
۱۲ - تیماردار: غمخوار - پرستار
۱۲ - تیماردار: غمخوار - پرستار
۱۳ - کاتبِ رزق: مجازا به معنای آنکه مقدار و سهمیهٔ رزق موجودات را تحریر و ثبت میکند.
۱۴ - بَرات: نوشتهای برای دریافت یا پرداخت پول - در این بیت به معنای برگ سهمیه و حواله است.
۱۴ - بَرات: نوشتهای برای دریافت یا پرداخت پول - در این بیت به معنای برگ سهمیه و حواله است.
❈۲۷❈
کامنت ها