گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بهرام سالکی:

❈۱❈
مخاطب این شعر ، خالق هستی است.
❈۲❈
مُدّعی من می‌شوم روز حساب (۱)
تا سؤالات مرا گویی جواب گو چگونه رزق قسمت کرده‌ای؟
❈۳❈
کاین چنینم ، غرق ِ محنت کرده‌ای چرب و شیرین نیست در انبان ِ من (۲)
بهر ِ نانی بر لب آمد جان ِ من سفره‌ام از خون ِ دل ، رنگی گرفت
❈۴❈
از نوای شیون ، آهنگی گرفت این که بر من ، نعمتِ جان داده‌ای
منتّی بر بنده‌ات بنهاده‌ای جان چو از ظلم فلک آسوده نیست
❈۵❈
بذل این نعمت به بنده بهر چیست؟ یا فلک را بر سر جایش نشان
یا که این جان را ز بنده واستان جانِ در عُسرت نباشد موهبت (۳)
❈۶❈
گر چه باشد در کمالِ عافیت جان ِ بی‌عشرت ، وَبال گردن است (۴)
تازه آن هم عاریت نزد من است! گیوه‌ای در پا ، پَلاسی بر تنم
❈۷❈
بعد می‌گویی که روزی دِه منم؟! این نباشد رسم بنده‌پروری
خود مخواه از گرْسنِه فرمانبری خود به شأن خویش انعامم بده
❈۸❈
بعد ازآن هم « بنده‌ات » نامم بده این همه شرط و شروط بندگی
در قبالِ یک دو روزی زندگی؟ ****
❈۹❈
کم بده هشدار بر ایمان ما خود مگر که دیده‌ای کفران ما؟ (۵)
گرْسنِه اصلا نداند کفر چیست پیش او بوذر و بوسفیان یکیست (۶)
❈۱۰❈
کفر از سیری بخیزد نی ز جوع (۷) نان اصول ماست و ایمان فروع
رود اگر پر آب شد طغیان کند معده چون شد سیر آروغ می‌زند
❈۱۱❈
آنکه باشد فکر و ذکرش نانِ چاشت (۸) فرصت و جانمایهٔ عصیان نداشت
**** خرمن عیش و طرب چون بیختی (۹)
❈۱۲❈
کاهَش این سو ، گندم آن سو ریختی ما به سهم ِ کاهِ خود بودیم شاد
تازه ، آن را هم فلک دادش به باد کوهِ غم ، بگذاشتی بر دوش ِ ما
❈۱۳❈
مُضمحل شد این تن ِ جان‌کوش ِ ما نیست در آن دور و اطرافت مگر؟
شانه‌ای از گـُرده ما پهن‌تر! مطبخ ِ رزقت ، کفافِ نان ِ خلق
❈۱۴❈
کِی دهد؟ کآسوده گردد جان ِ خلق کم بُوَد تعداد نانوایان ِ تو
کم رسد در سفرهٔ ما ، نان ِ تو گوش ِ ما ، تعریفِ احسانت شنید
❈۱۵❈
چشم ِ ما از نان ِ تو ، سیری ندید عده‌ای را سوگلی پرورده‌‌ای
غرق در عیش و تنعم کرده‌ای (۱۰) عده‌ای دیگر چو من ، حسرت به دل
❈۱۶❈
پای لنگِ آرزوهاشان به گِل گو مگر ، ما بندهٔ تو نیستیم؟
پس چرا با این فلاکت زیستیم؟ ****
❈۱۷❈
این جهان گر جای عشرت کردنست (۱۱) از چه در هر گوشه بانگ شیونست؟
یک زمان آمار مردم را بگیر دقتی کن بر غنیّ و بر فقیر
❈۱۸❈
گاه اگر هم چهره‌ای خندان بُوَد اکثریت با سیه‌بختان بُوَد
**** در ازل ، با هم قراری داشتیم
❈۱۹❈
وعده‌های محکمی بگذاشتیم این که ما ، امر تو را فرمان بَریم
قول و عهدِ خویش را پایان بَریم تا تو هم در عرصهٔ این گُرگ‌زار
❈۲۰❈
چون شبان ، ما را شوی تیماردار (۱۲) ****
کاتبِ رزقت نخوانده رسم و خط (۱۳) چون که املایش سراسر شد غلط
❈۲۱❈
خود « الف با » را نداند بی‌سواد! بوده شاگرد کدامین اوستاد؟
گر چه عُمری خود کتابت کرده است آبروی هر چه کاتب بُرده است!
❈۲۲❈
بر بَرات « روزی » ما چون رسید (۱۴) گشتم از فضلش به کلّی ناامید
حرف « رحمت » هر چه املا کرده است « را »ی آن تبدیل بر« زا » کرده است!
❈۲۳❈
*********** ۱ - روز حساب: روز قیامت که بحساب اعمال رسیدگی می‌کنند.
❈۲۴❈
بَدا به حالت آن مجرمی ‌که روز حساب به قدر یک شب هجر تواَش ‌کنند عذاب (قاآنی)
۲ - انبان: کیسه‌ای چرمی که فقیران ، آذوقه در آن نهند. ۳ - عُسرت: تنگی - سختی
۳ - موهبت: بخشش - آنچه به کسی ببخشند.
۴ - عشرت: شادکامی - زندگانی خوش . در این مصرع به معنای شادی و عیش است.
۵ - کفران: ناسپاسی - ناشکری
۶ - ابوذر: از صحابه رسول اکرم (ص) و از اولین ایمان آورندگان به دین اسلام
❈۲۵❈
ابوسفیان: پدر معاویه و از دشمنان پیامبر اسلام (ص) ۷ - جوع: گرسنگی
۸ - چاشت: نیمهٔ روز - ظهر (دهخدا) نان چاشت: طعام روزانه
❈۲۶❈
مسلم کسی را بود روزه داشت که درمانده‌ای را دهد نان چاشت (سعدی)
۹ - بیختن: الک کردن - غربال کردن ۱۰ - تنعم: به ناز و نعمت زیستن - خوش گذرانی
۱۱ - عشرت: شادمانی - زندگی خوش . در اینجا به معنای زندگانی آورده شده است.
۱۲ - تیماردار: غمخوار - پرستار
۱۳ - کاتبِ رزق: مجازا به معنای آنکه مقدار و سهمیهٔ رزق موجودات را تحریر و ثبت می‌کند.
۱۴ - بَرات: نوشته‌ای برای دریافت یا پرداخت پول - در این بیت به معنای برگ سهمیه و حواله است.
❈۲۷❈

فایل صوتی مثنوی گرگ نامه ۰۵ - مُدّعی من می‌شوم روز حساب

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها