بهرام سالکی:
❈۱❈
بانگ ، در بازار میزد ، احمقی
بشنوید ای مردمان ، حرفِ حقی
❈۲❈
من خدایم ، رحمتی بر عالمین
معجزاتم آنچنان و این چنین
گر نه اینک بر من ایمان آورید
منکر مایید و جمله کافرید
❈۳❈
آن یکی گفتش: مگر مجنون شدی؟
کز روال عقل و دین ، بیرون شدی
در همین دهکوره ، شخصی سال پیش
دعوی پیغمبری کرد و نه بیش
❈۴❈
مردمان کُشتند او را آن زمان
از وی اکنون مانده مشتی استخوان
تو کنون کوس خدایی میزنی؟ (۱)
جان خود را در بلا میافکنی؟
❈۵❈
****
مُدّعی پرسید: نام او چه بود؟
نوح بودی یا سلیمان یا که هود؟
خدمتش گفتند اسمش را « اَحَد »
❈۶❈
گفت پس حق بوده او را قتل و حَد (۲)
چون ندارم من احد نامی رسول
ای امان از مردم شیاد و گول (۳)
من فرستادم هزاران تَن نَبی
❈۷❈
نیست یادم از چنین کس مطلبی (۴)
خوب شد کُشتید آن کذّاب را (۵)
اجرتان محفوظ باشد پیش ما
❈۸❈
***********
۱ - کوس ، طبل بزرگ - کوس زدن در هنگام پیروزی یا جشنها انجام میشد. کوس پادشاهی یا خدایی زدن ، ضربالمثلی است برای افراد نوکیسه که به سامان رسیدهاند و سر از پا نمیشناسند.
۲ - حدّ: مجازات شرعی - کیفر
۲ - حدّ: مجازات شرعی - کیفر
۳ - گول: نادان - جاهل - فریبکار
۴ - مطلب: موضوع - مورد
❈۹❈
۵ - کذّاب: دروغگو - حیلهگر
کامنت ها