گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بهرام سالکی:

❈۱❈
بشنو این قصّه ز دوران قدیم عهد و ایام سلیمان حکیم (۱)
❈۲❈
بچه زاغی بر سر شاخی نشست دشتِ سبزی بود و او کیفور و مست
پیرمردِ عارفی در حال گشت از دل آن دشت خُـرَّم ، می‌گذشت
❈۳❈
چشم او افتاد بر آن بچه زاغ کو نشسته از جهانی در فراغ
در دلش ایام طفلی زنده شد جانش از شوق لَعِب ، آکنده شد (۲)
❈۴❈
تا بترساند به نوعی زاغ را رو به او چرخاند دستی با عصا
بر خلافِ عادتِ مرغانِ دشت زاغ ازین تهدید او ، پَـرّان نگشت
❈۵❈
مَرد ، سنگی از زمین برداشتی زاغ ، وقعی هم به آن نگذاشتی
مَرد ، حیران شد ازین رفتار مرغ وآن همه اصرار خود ، انکار مرغ (۳)
❈۶❈
گفت با خود: گر که سنگ اندازمش بی‌گمان از شاخ پَـرّان سازمش
شوق ِ بازی عقل و هوش مَرد بُرد سنگ پرتابی به بال مرغ خورد
❈۷❈
**** « کودکی » جزء خصال آدمیست (۴)
عُمر آن ، بسته به سن و سال نیست پیر و برنا ، هر دو جایی کودکند
❈۸❈
در هوسبازی چو طفلی کوچکند بین چگونه دل به بازی می‌دهند
عُمر خود در راه مُهمل می‌نهند مختلف شد قیمت بازیچه‌شان
❈۹❈
تیله‌ای از شیشه یا لعلی ز کان (۵) « کاغذِ رنگی » ببین و کن قیاس (۶)
کآن رود ، آید به جایش اسکناس طفل ، با لذّت به آن یک بنگرد
❈۱۰❈
پیر ، این را بیند و کیفی بَـرَد ****
باز گردم بر سر آن داستان منتظر ماندست آن زاغ جوان
❈۱۱❈
باید او را راهی قاضی کنم تا دلش را اندکی راضی کنم
**** زاغ را بر جان چو این آفت رسید
❈۱۲❈
روی بر قصر سلیمان پرکشید ****
کای سلیمان گر که شاه عادلی از چه رو از بندگانت غافلی؟
❈۱۳❈
آمدم نالان به درگاه شما عدلِ خود بنگر و زخم ِ بال ما
گر از آن ظالم نگیری ، دادِ من در قیامت ، بشنوی فریادِ من...
❈۱۴❈
**** داد دستوری سلیمان بر وزیر
تا کند آن متهم را دستگیر... ****
❈۱۵❈
مَرد ، در پیش سلیمان ایستاد گفت: گویم آنچه را که روی داد
باز می‌گشتم ز گشتِ صبحگاه بر درختی ، ناگه افتادم نگاه
❈۱۶❈
زاغ را دیدم بر آن شاخ درخت هم چو سلطانی ، لَمیده روی تخت
دید مرغک ، هیبت و بالای من خود نکردی لحظه‌ای پروای من
❈۱۷❈
این خلافِ خصلتِ مرغان بود مرغ وحشی ، خائف از انسان بود (۷)
من ز روی کنجکاوی با عصا بیم او دادم ، نجُنبیدی ز جا
❈۱۸❈
پس یکی سنگ از زمین برداشتم نیم چشمی هم به زاغک داشتم
او نکردی باز بر من اعتنا تا خطایی رفت و شد این ماجرا
❈۱۹❈
حال ، من ، گر اشتباهی کرده‌ام واقفم اینکه گناهی کرده‌ام
او چرا چون دیگر مرغان ِ دشت از چنین اعمال ِ من ،ترسان نگشت؟
❈۲۰❈
مرغ ، بر جُنبده ظن ِ بَد بَرد چون ببیند آدمی را ، می‌پَرد
**** گفت سلطان: حرف او باشد دُرست
❈۲۱❈
هم خطا از او و هم سستی ز تُوست تو چرا از مهلکه نگریختی؟
آتش این فتنه را انگیختی ****
❈۲۲❈
گفت: من دیدم ز دور این مرد را چون رَصَد کردم به تن بودش عبا (۸)
پیش خود گفتم که او روحانی است از تبار بوذر و سلمانی است
❈۲۳❈
از شرار ِ جهل این یک ، ایمنم آتش ِ جورش نگیرد خرمنم
هر که ممکن هست از روی هوا (۹) سنگی اندازد به قصدِ جانِ ما
❈۲۴❈
لیکن از او این عمل ، باشد بعید کس شقاوت ،کِی ز مرد حق بدید؟
« او برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی » (۱٠)
❈۲۵❈
گر طبیبی تیغ بر جانت کشید کِی بر او ظن ِ جنایت می‌برید؟
کِی تو بگریزی ز هول ِ زخم او حال ، گر من کاهلی کردم بگو؟ (۱۱)
❈۲۶❈
***********
۱ - سلیمان پسر داود پیامبر است. خداوند به او زبان پرندگان را آموخت. به او لقب حکیم داده‌اند. حافظ می‌فرماید:
در حکمت سلیمان ، هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او ، خندند مرغ و ماهی
۲ - لعب: بازی - شوخی
۳ - انکار: با علم و آگاهی ، خود را به نادانی زدن ۴ - کودکی: صفات و رفتارهای کودکانه
چون پیر شدی ز کودکی دست بدار (سعدی)
۵ - لعل: سنگی است به رنگ قرمز و از جواهرات قیمتی
۵ - کان: معدن
بازیچه‌ها و دلبستگی‌های انسان ، از کودکی تا زمان مرگ ، فقط در قیمت‌ها متفاوتند. کودک با داشتن چند تیله‌ شیشه‌ای به وجد می‌آید و به دنبال افزودن آنهاست و وقتی بزرگ شد ، اندوختن شیشه‌ای دیگر ( فقط گرانبهاتر مانند جواهرات ) او را خوشحال می‌کند و در پی افزایش تعداد آنهاست و از دیدن و شمردنشان لذت می‌برد. همین مثال در مورد کاغذهای رنگی که برای ساخت کاردستی کودکان است و نوع دیگری کاغذ که گرانقیمت‌تر است و بازیچه بزرگسالان (اسکناس) مصداق دارد.
❈۲۷❈
۶ - خائف: ترسان و ترسنده ۷ - رصد: نظر دوختن - مراقب بودن
۸ - هوا ، هوی: هوس - میل
۹ - بیت ، با تغییر اندکی از مولویست:
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی
۱٠ - کاهلی: سهل انگاری

فایل صوتی مثنوی گرگ نامه ۶۳ - بشنو این قصه ز دوران قدیم

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها