بهرام سالکی:
❈۱❈
وقت مرگِ خویش ، پیری گورکَن
با پسر میگفت اینگونه سخن
❈۲❈
ای پسر! اینک که وقتِ رفتن است
دِین بسیاری مرا بر گردن است
بس کفن ، از گورها دزدیدهام
آه و نفرین ِ خلایق دیدهام
❈۳❈
مردهها را صبح پوشاندم کفن
شامگه ، کَندم کفنهاشان ز تن
یک کفن آمد به مصرف بارها
توبه کردم بارها زین کارها
❈۴❈
مُردهای اینجا نمییابی به گور
کو نباشد روز محشر ، لخت و عور!
مُردهای مَستور ، از این روستا (۱)
خود نخواهی یافتن ، روز جزا
❈۵❈
برگِ سبزی گر بُوَد در گور من
لعن ِ مردم هست و تعدادی کفن
کار خیری کُن که بعد از مُردنم
روز ِ استنطاق ، کم لرزد تنم (۲)
❈۶❈
گر که باشی در پی اعمالِ نیک
کُن پدر را در ثواب آن ، شریک
بلکه گاهی ، مَردم این روستا
بهر من خواهند ، رحمت از خدا
❈۷❈
آن پسر گفت: ای پدر آسوده باش
دِین اگر داری کنم یک جا اداش!
چون نشانی از تو دارد این پسر
مو به مو اجرا کند امر پدر!
❈۸❈
غم مخور ،چون هست فرزندت خَلف
وام تو بر عهده گیرد ، لاتَخف (۳)
****
آن پدر ، مُرد و پسر شد گورکن
❈۹❈
هر شبانگه بعد دزدیّ کفن...
خود نشستی بر فراز سنگ قبر
با خیال راحت و از روی صبر
اندکی بر گور ، غایط ریختی (۴)
❈۱۰❈
بعدِ پایان ِ عمل ، بگریختی
مردمان ، وقت زیارات قبور
چون که میدیدند آن گند و فجور (۵)
لعن میکردند ، هم بر اهرمن
❈۱۱❈
هم دعا بر روح پیر گورکن
خَلق میگفتند ، کآن پیر زبون
گر چه بودی جاهل و نادان و دون
عیبِ او غیر از کفن دزدی نبود
❈۱۲❈
خود ندادی گور را با فضله ، کود!
این پسر ، هم دزد آمد هم سَخیف (۶)
بعدِ دزدی ، گور را سازد کثیف
حال باید ، ساختن و سوختن
❈۱۳❈
ای دو صد رحمت به آن یک گورکن!
***********
❈۱۴❈
۱ - مستور: پوشیده
۲ - استنطاق: بازجویی - اشارهایست به روز قیامت
۳ - لا تخف: مَترس - بیم مدار
۴ - غایط: مدفوع - نجاست
❈۱۵❈
۵ - فُجور: پلیدی - کار زشت
۶ - سخیف: ناقص عقل - پَست
کامنت ها