بهرام سالکی:
❈۱❈
کاش بودی حضرتِ آدم عقیم
تا که ول میگشت شیطان رجیم
❈۲❈
هرکجا ، چشم تَری دیدی ز غم
کار ِ این ابلیس باشد بیش و کم
این جهان را از قفس انباشته
پیش پای هر که دامی کاشته
❈۳❈
چیست علت ، خلق این امُ الفساد؟
تا دهد بنیاد انسان را به باد
خلق او کردن و شَرّ انگیختن
پند ما دادن ، کزو بگریختن!
❈۴❈
گر که شیطان خود نبودی در میان
کِی نیازی بود بر پیغمبران
« آدمی » گمره درین عالم نبود
حاجتی بر « آدم » و « خاتم » نبود (۱)
❈۵❈
کس نکردی شک به ذات کفر و دین
بود باورها یقین اندر یقین
شد وجودش زحمتی بر انبیا
حائلی در بین انسان و خدا
❈۶❈
گر که شیطان ، ریگِ کفش خلقتست
خلقت او بیدلیل و علّتست
حکمتِ خلق چنین موجود چیست؟
پاسخی آرم ولی معقول نیست
❈۷❈
****
بس خردمندان که از روی قیاس
نکتهها گفتند لیکن بیاساس
تا نماند این معمّا ، بیجواب
❈۸❈
شرحها کردند در دهها کتاب
جمله تألیفاتشان با قاعده
بس حکیمانه ولی بیفایده!
رأیشان برخاسته از سفسطه (۲)
❈۹❈
حکمشان آراسته با مغلطه (۲)
شرح ِ هر که این معمّا را گشود
« وصفِ فیل ِ خانهٔ تاریک بود » (۳)
چون نبودی شمعی اندر دستشان
❈۱۰❈
رأیشان شد از سر حدس و گمان
حاصل فتوایشان شد یک کلام :
شر نباشد ، عالَم افتد از نظام
خیر و شر ، لازم و ملزوم همند
❈۱۱❈
عدل و ظلم و نور و ظلمت توأمند...
نقش شیطان در جهان بیهوده نیست
او برای آزمون آدمیست...
او نباشد از کجا فهمد بشر؟
❈۱۲❈
اختلاف کفر و دین و خیر و شر.
****
میکنم از محضر اینان سؤال
پاسخی خواهم بدون قیل و قال
❈۱۳❈
گو چه سودی داشت شر بشناختن؟
بدتر از دوزخ ، جهانی ساختن
{ گر همه افعال انسان نیک بود
خانهٔ عالم بر او تاریک بود؟
❈۱۴❈
گر نمیدانست فرق خوب و بد
از ازل میماند صالح تا ابد...
گر نکردی ظلم و اجحافی به غیر
حرص و شوقش بر محبت بود و خیر...
❈۱۵❈
گر نگشتی آشنا با طعم خون
چهرهٔ دنیا نمیشد لالهگون...
گر نخواندی مالورزی را هدف
گر که میآموخت معنای شرف...
❈۱۶❈
گر نمیدانست جنگ افروختن
جان مظلومان در آتش سوختن...
بذر جور و فتنهای را کاشتن
مکر خود را زیرکی انگاشتن...}
❈۱۷❈
هم مَلَک آسوده میشد هم نبی (۴)
هم نبودی بانگ یارب یاربی (۵)
****
خود گمان کن کز ازل شیطان نبود
❈۱۸❈
ارتداد و ظلمت و عصیان نبود (۶)
کس نبودی تا تو را اغوا کند
بهر دوزخ ، مشتری پیدا کند
هیچگه نازل نمیشد از خدا
❈۱۹❈
ان الانسان لفی خسری تو را (۷)
گو چه میشد؟ دین ِ خود میباختی؟
یا خدای خویش را نشناختی؟
یا که گاهی میشدی دلتنگ شر؟
❈۲۰❈
تا به خان و مانت اندازی شرر!
****
آدمی را آزمودن بهر چیست؟
خود مگر بر علم او اِشراف نیست؟
❈۲۱❈
بیگمان آنکس که کرده خلقتش
دارد آگاهی به ضعف و قوتش (۸)
آزمون آنگه بگیری از کسی
تا به کمّ و کِیف علم او رسی (۹)
❈۲۲❈
یک معلم هر قَدَر باشد بصیر
باز او را عالِم غیبش مگیر
تا رسد بر حدّ تشخیص دُرست
از ضرورت ، آزمون گیرد نخست
❈۲۳❈
صیرفی زر را بساید بر محک (۱۰)
کز عیار آن برون آید ز شک
شک کجا افتد به ذات کردگار؟
چون بُوَد واقف به غیب و آشکار
❈۲۴❈
امتحان یعنی که جهل ممتحن
تا تواند داد رأیی مطمئن (۱۱)
خالقی را ممتحن خواندن خطاست
چون که او دانا به معلومات ماست
❈۲۵❈
او سمیع است و بصیرست و علیم (۱۲)
پس بگو استغفرالله العظیم
****
این چه دعوی هست داری ای حکیم
❈۲۶❈
اینکه باشی بر همه امری علیم (۱۲)
گو چه اصراریست تا بر هر سؤال
پاسخی آری همه وهم و خیال
گر به مجهولی نمییابی جواب
❈۲۷❈
رو بخوان الله اعلم بالصواب (۱۳)
***********
۱ - حضرت آدم و حضرت محمد (ص) خاتم النبیین ، اولین و آخرین پیامبران الهی
۲ - سفسطه ، مغلطه: استدلال و قیاس باطل برای دگرگون نشان دادن حقایق.
۲ - سفسطه ، مغلطه: استدلال و قیاس باطل برای دگرگون نشان دادن حقایق.
۳ - اشارهایست به حکایتی از مثنوی:
پیل اندر خانهٔ تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود ( هندیها برای عرضه و فروش آورده بودندش )
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همیشد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف میبسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن برو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
پیل اندر خانهٔ تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود ( هندیها برای عرضه و فروش آورده بودندش )
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همیشد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف میبسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن برو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
۴ - ملَک: فرشته
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «مّا یَلْفِظُ مِن قَولٍ اِلا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِید». انسان هیچ سخنى (از نیک و بد) بر زبان نمیآورد جز آنکه «رقیب» و «عتید» (فرشتگان محافظ) نزد او است (و آنها را مینویسند).
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «مّا یَلْفِظُ مِن قَولٍ اِلا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِید». انسان هیچ سخنى (از نیک و بد) بر زبان نمیآورد جز آنکه «رقیب» و «عتید» (فرشتگان محافظ) نزد او است (و آنها را مینویسند).
در روایات نیز آمده است: برای هر فردی از انسان ، دو ملَک وجود دارد که هر چه را انسان بر زبان میآورد مینویسند.
۵ - یارب یارب: بانگ ناله به درگاه خدا
۵ - یارب یارب: بانگ ناله به درگاه خدا
❈۲۸❈
۶ - ارتداد: از دین برگشتن - کافر شدن
۶ - عصیان: نافرمانی کردن - خلاف طاعت
۷ - اِنَّ الانسانَ لَفی خُسْر : بیگمان انسان در زیانکاریست (سوره عصر)
۸ - انه علیم بذات الصدور (او به هر چه در دلها می گذرد آگاه است.) (سوره ملک)
۸ - انه علیم بذات الصدور (او به هر چه در دلها می گذرد آگاه است.) (سوره ملک)
۹ - کمّ و کیف: کمیّت و کیفیت
۱۰ - صیرفی: صراف
۱۰ - محک: سنگی که با سودن زر و نقره بدان درست یا قلب بودن آن را معلوم سازند.
۱۱ - مطمئن: خاطرجمع - بیگمان
۱۱ - مطمئن: خاطرجمع - بیگمان
۱۲ - سمیع ، بصیر ، علیم: شنوا ، بینا ، دانا
۱۳ - اللهاعلم: در مورد ندانستن و یا تردید در حقیقت چیزی گویند. اللهاعلم بالصواب: خدا داناتر است به حق و راستی.
۱۳ - اللهاعلم: در مورد ندانستن و یا تردید در حقیقت چیزی گویند. اللهاعلم بالصواب: خدا داناتر است به حق و راستی.
❈۲۹❈
کامنت ها