بهرام سالکی:
❈۱❈
با شرارت ، آتشی افروختی
دیگری را نه ، که خود را سوختی
❈۲❈
این سَفَر ، رَستی ز آتش ،خوش مباش (۱)
هر چه در وقتش و هر چیزی به جاش
گر که چوبی میزنی بر دیگری
یک دو کمتر زن ،که بازش میخوری (۲)
❈۳❈
« این جهان ، کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا » (۳)
****
این سخن گویم اگر چه تازه نیست
❈۴❈
لیکن از دانایی و حکمت ، غنیست
دوزخ و جنّت ، درین دنیای ماست
اینکه گویی در سَما باشد ، خطاست (۴)
نعمتِ جنّت ، همین اقبال توست
❈۵❈
فرصتِ اِعمال آن آمال توست
دوزخ آن طبع حریص آدمیست
آتشش هم غیر اَعمال تو نیست
هر که خود ، آتش به جانِ خویش زد
❈۶❈
مار ِخود شد ، بر تن ِ خود ، نیش زد
جای آن آتش ، چراغی برفروز
کآن به جانت ، روشنی بخشد نه سوز
گر چراغ خانهای روشن کنی
❈۷❈
بر تَفِ جان سوز ِ خود ، آبی زنی
***********
۱ - این سفر: این بار - این دفعه
۲ - چوبی که زنی چو باز باید خوردن
پس در زدن احتیاط باید کردن ( شاعر؟ )
۲ - چوبی که زنی چو باز باید خوردن
پس در زدن احتیاط باید کردن ( شاعر؟ )
❈۸❈
۳ - بیت از مثنوی مولاناست.
۴ - سما: آسمان
کامنت ها