گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بهرام سالکی:

❈۱❈
خوش بُوَد ذکری از آن مرد غریب آنکه بودی دردهامان را طبیب
❈۲❈
همزبانِ اهل دل ، در هر لباس آشنای هر که ، اما ناشناس
هرکسی از ظن خود شد یار او از درون او نجست اسرار او (۱)
❈۳❈
عارفان را او دلیل و رهنما زاهدان را او زعیم و مقتدا
بود سجّاده نشینی با وقار (۲) خُم‌نشینش کرد دست روزگار (۳)
❈۴❈
منبر وعظی ز چوبِ تاک داشت پا به خاک و ریشه در افلاک داشت
جام ِ جان را یافت در آن باده ریخت عشق را در دامن سجّاده ریخت
❈۵❈
**** معنی عین‌الیقین ، پندار اوست (۴)
نردبان آسمان ، افکار اوست از قیاساتش یقین آموختیم
❈۶❈
پای وعظش کفر و دین آموختیم عرصه‌اش جولانگه سیمرغ نیست (۵)
وقتِ پر بگشودنش ، سیمرغ کیست؟ چون به وجد آید و بگشاید زبان
❈۷❈
حبذا می‌آیدش از آسمان واژه‌هایش آنچنان اندر سَماع
جان شود مستش به وقت استماع فهم را بنهاد بنیان و اساس
❈۸❈
مرجعی شد در یقین و در قیاس (۶) آتشی زد در نیستان بشر
شعله‌اش سوزاند هر جا خشک و تر خواست تا بیدار سازد خفتگان
❈۹❈
سعی او بیهوده بودی بی‌گمان ****
آدمی ، طبعش به مستی مایلست چون که شد سرخوش ، ز دنیا غافلست
❈۱۰❈
تا که در خوابی ، غم دنیات نیست نعمتِ لایعقلی آسودگیست (۷)
وقتِ مستی ، صورت دنیا خوشست دلربا و دلپذیر و دلکشست
❈۱۱❈
چهرهٔ دنیا به هشیاری مبین ورنه از زشتیش می‌گردی غمین
هر چه دَردت هست از بیداری است هر چه رنجت هست از هشیاری است
❈۱۲❈
**** باز گردم بر سر گفتار او
آنکه بودی کاشفِ اسرار هو (۸) آتش ِ عصیان او عالم گرفت
❈۱۳❈
در نهادِ عالم و آدم گرفت او ز زندان جهان آشوفتی (۹)
بال و پر ، هر دَم به هر در کوفتی عاقبت بشکست دیوار قفس
❈۱۴❈
پر کشید آنجا که دور از دسترس خود چه خوش گفتست ابیاتی عمیق
منطبق بر علم امروز و دقیق (۱۰) شرح کرده طی تکوین بشر
❈۱۵❈
در خلال چند بیت مختصر ****
« از جمادی مردم و نامی شدم (۱۱) وز نما مردم به حیوان سرزدم (۱۲)
❈۱۶❈
مُردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کِی ز مُردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملایک پر و سر... » (۱۳)
❈۱۷❈
**** نکته‌ای خواندی از آن شیرین سخن
شرح آن را هم کنون بشنو ز من: آدمیزاد ار شود روزی مَلک (۱۴)
❈۱۸❈
چون که ذات اوست مَملوّ از کَلک بی‌گمان از سِنخ ابلیسان شود
جانشین لایق شیطان شود (۱۵) تا جمادی بود ، خیر و شر نداشت
❈۱۹❈
چون که « نامی » گشت بار و بَر نداشت تا که کم‌کم نام حیوان یافتی
تا بدرَّد ، چنگ و دندان یافتی بعد از آن ، از لطف حق شد مفتخر
❈۲۰❈
تا بیابد نام والای بشر ظاهرًا چون شد عزیز و ارجمند
از تکبّر یافت طبعی خودپسند اندکی چون جایگاهش شد رفیع
❈۲۱❈
یافت راهِ خلق ِ اعمال ِ شنیع (۱۶) شد چنان استاد در ظلم و فساد
رونق بازار شیطان شد کساد هر چه پیش آمد ، عیوبش بیش شد
❈۲۲❈
هم چو کژدم ، ارمغانش نیش شد نامش آدم ، لیک از حیوان بَتر
موجد هر کاستی و شور و شر (۱۷) دستِ خود آلوده بر خون کرده است
❈۲۳❈
وای بر او این خطا چون کرده است؟ از چه یادش رفت وجدان و شرف؟
از چه انسانیّتش گم شد ز کف؟ هر سیه‌کاری به قاموسش روا (۱۸)
❈۲۴❈
شد وجودش مایهٔ شرم خدا آدمی تا تیغ بندد بر کمر
لایق او نیست عنوان بشر تا لباس رزم داند دوختن
❈۲۵❈
می‌تواند این جهان را سوختن چشم امّیدی به اصلاحش مدار
رفته از کف ، فرصت انجام کار چون به پند و آیه و وعد و وعید
❈۲۶❈
ترکِ عادت دادنش باشد بعید او به طعم تلخ خون ، خو کرده است
او به نفْس ِ سرکشش رو کرده است (۱۹)
❈۲۷❈
***********
۱ - هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من (مثنوی)
۲ - زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر فتنهٔ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری دیدی
بازیچهٔ کودکان کویم کردی (مولانا)
۳ - کلمهٔ « خُم‌نشین » را تعبیری برای تلفیق حکمت و خرابات‌نشینی گرفته‌ام.
خُم‌نشین: لقبی است که به دیوجانس داده شده است که خمی چوبین را به عنوان خانهٔ خود برگزیده بود. در ادبیات فارسی این لقب را به افلاطون و سقراط داده‌اند.
جز فلاطون خم‌نشین شراب سر حکمت به ما که گوید باز (حافظ) -----
هر که دارد خمی نه سقراط است (سنایی)
۴ - عین الیقین: آن است که چیزی را به چشم خود دیده بر ماهیت آن یقین حاصل کرده باشند. ( لغتنامه دهخدا)
۵ - ای مگس ، عرصهٔ سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری (حافظ)
۶ - قیاس: وهم و گمان
۷ - لایعقلی: بی‌عقلی - نادانی
۸ - هو: در تداول صوفیان مخفف هُوَ و مراد خدای تعالی است. ( لغتنامه دهخدا )
باد در مردم هوا و آرزوست
چون هوا بگذاشتی پیغام هوست ( مولانا )
۹ - آشوفتن: آشفتن - غضبناک و خشمگین گردیدن
چو لشکر سراسر برآشوفتند
به گرز و تبرزین همی کوفتند (فردوسی)
۱۰ - بر اساس تحقیقات علوم جدید ، گیاهان ، اولین موجودات زنده کرهٔ زمین محسوب می‌شوند و پیش از آن ، جمادات ساکنان این کرهٔ خاکی بودند. پیدایش موجودات تک سلولی و تکامل جانوران ، بعد از این مرحله به وقوع پیوسته است.
البته این نظریه ، حاصل تراوشات فکری مولانا نیست و قرن ها قبل در تئوری‌های حکمای یونان باستان وجود داشته است.
۱۱ - جماد: موجود بی‌جان و بی‌حرکت مانند سنگ و چوب مقابل نبات و حیوان. هر چیز بی‌جان
۱۱ - نامی: نمو‌کننده. هر ذیروحی [ اعم از نبات و حیوان ] که رشد و نمو کند. در اینجا به معنی گیاه است.
۱۲ - نما: نمو - بالیدگی - افزایش - رشد - در اینجا به معنی گیاه است.
۱۳ - سه بیت داخل گیومه ، ابیات مشهور مولانا در مورد مراحل تکوین و عروج انسانیست.
۱۴ - مَلَک: فرشته
۱۵ - ابلیس از جنس ملائکه بود و در سوره بقره هم خداوند او را جزء ملائکه یاد کرده‌اند. و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس (و به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید ، همه سجده کردند جز ابلیس ) ( سوره بقره )
۱۶ - شنیع: قبیح - زشت
۱۷ - موجد: ایجادکننده - پدیدآورنده - آفریننده
۱۸ - قاموس: مجموعۀ واژگان تعریف شده در ذهن - ذهنیت - قوانین ذهنی
❈۲۸❈
۱۹ - رو کردن: مخالف پُشت کردن - توجه کردن - ابراز علاقه کردن

فایل صوتی مثنوی گرگ نامه ۷۶ - خوش بُوَد ذکری از آن مرد غریب

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها