گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بهرام سالکی:

❈۱❈
مؤنس ایام تنهایی من همدم دوران شیدایی من
❈۲❈
ای رفیق حجره و گرمابه‌ام شادی از من می‌گریزد من ز غم
روزگار نوجوانی یاد باد فصل سبز زندگانی یاد باد
❈۳❈
یاد باد آن کوچه‌های وَسوسه بی‌خیالی‌ها به درس و مدرسه
روزگار مردمان بی‌نقاب روزهای فارغ از هر ‌اضطراب
❈۴❈
روزهای شیطنت در کوچه باغ شب‌نشینی‌هایمان گِرد چراغ
روزهای بی‌خبر از درد و رنج روزهای نرگس و بید و ترنج
❈۵❈
روزهای رقص سرخ لاله‌زار تکنوازیّ زلال جویبار
همسراییّ گروه زنجره (۱) مهربانیّ نگاه پنجره
❈۶❈
دست و دلبازیّ عطر یاسمن (۲) چشم و همچشمیّ یاس و نسترن
بر درختان چلچراغ سیب‌ها طعم کشمش‌ها درون جیب‌ها
❈۷❈
روزهای سِهره و قُمری و سار (۳) روزهای خاطرات بی‌غبار
**** دلخوشی‌ها از طلوع آفتاب
❈۸❈
همره ما بود تا هنگام خواب کوچه از شادی ما لبریز بود
چارفصل عاشقی پاییز بود غم نشانیّ دل ما را نداشت
❈۹❈
دل ، برای غصّه اصلاً جا نداشت سفره‌مان پُر بود از عشق و امید
تا که کم‌کم نوبت پیری رسید غفلتی کردیم و آن دوران گذشت
❈۱۰❈
رفت از کف ، فرصت بی‌بازگشت فصل پایان کتاب زندگی
غمسرودی بود از درماندگی آنهمه شوری که در سر داشتیم
❈۱۱❈
در کدامین کوچه جا بگذاشتیم؟ ناتوانی ، همره پیری رسید
وقت جان دادن به تأخیری رسید رنج پیری ، مرگ تدریجی ماست
❈۱۲❈
انتهای ره ، چنین ظلمی چراست؟ حاصل از بودن چه بود این سال‌ها؟
یک به یک بگذشتن از آمال‌ها (۴) آرزوهایم همه بر باد رفت
❈۱۳❈
در گُذار زندگی از یاد رفت نیکختی ، حرف لغوی بیش نیست
من که در عمرم ندانستم که چیست معنی « قسمت » چنین دریافتم
❈۱۴❈
بیش کوشیدم و کمتر یافتم آنچه از دنیا شنیدم ، وعده بود
اندکی بخشید و بسیاری ربود گر چه گَرد ره هنوزم بر تن‌ست
❈۱۵❈
بانگی آید ، موسم برگشتن‌ست گویی اینجا فرصت اتراق نیست (۵)
« فارغ البالی » درین آفاق نیست ****
❈۱۶❈
سهم من از زندگانی ، همچو شمع شد به خلوت سوختن ، از بهر جمع
اشکریزان جان خود را سوختم محفل اطرافیان افروختم (۶)
❈۱۷❈
**** آدمی ، از مهد بازد تا لحَد (۷)
نام آن را زندگانی می‌نهد زندگی ، بازیست پایانش شکست
❈۱۸❈
باخت ، هرکس پای این بازی نشست عمر اگر جاوید بودی ، وای من
تا کِی آخر ، غصّهٔ فردای من؟ آنکه او را از بلایا چاره نیست
❈۱۹❈
مرگ ، راه چاره‌اش بر زندگیست گر که نتوان کرد تغییر قضا
با فلاکت زیستن آخر چرا؟ وای بر احوال مرغ در قفس
❈۲۰❈
مرگ اگر او را نشد فریادرس مرگ بر هر درد بی‌درمان دواست
گاهگاهی مُنجی و مشکل‌گشاست ****
❈۲۱❈
باز امشب ، دل هوای یار داشت این چنین شبها دلم بسیار داشت
با غم ِ عشقش ، دلم را شاد کرد غم نبیند ، خانه‌ام آباد کرد
❈۲۲❈
پا به پایم بُرد در دشت جنون تا دلم از آب و گِل آمد بُرون
هر کجا افتاد ، دست دل گرفت (۸) دست او را تا رسد منزل ، گرفت
❈۲۳❈
**** تشنه‌ای؟ در جستجوی آب باش
دلبر از ره می‌رسد ، بی‌تاب باش در پی دُردانه ، ساحل را مگرد
❈۲۴❈
کس شکار وال از جویی نکرد (۹) دُرّ اگر خواهی به دریا می‌زنی
دست خالی ، بیستونی می‌کَنی ****
❈۲۵❈
باز هم در عاشقی تأخیر شد وای بر ما ، زندگانی دیر شد
این جهان ، بی عشق ، نکبت‌خانه‌ایست هیچ مرهم بـِه ز درد عشق نیست
❈۲۶❈
عشق بر هر درد بی‌درمان دواست « عشق اصطرلاب اسرار خداست » (۱۰)
ساقی امشب یادی از فرهاد کن از شهیدان محبت یاد کن
❈۲۷❈
از بلای عاشقی پرهیز نیست مرگ ، بیش از عشق ، هول‌انگیز نیست
جان چو شرحی از شب هجران شنید دل ز هول عاشقی بر خود تپید
❈۲۸❈
از چه در دل‌ها دگر سوزی نماند چونکه دیگر ، آتش‌افروزی نماند
درد بی‌درمان ما را کو طبیب؟ شوق بی‌پایان ما را کو حبیب؟
❈۲۹❈
**** امشب از پروانه‌ها حَظی ببَر
چون نمی‌سوزد چراغت تا سحر یک دو جامی مانده از من تا جنون
❈۳۰❈
ساقیا مِی ده و کم کن چند و چون وقت آن شد تا قلم در خون زنم
بوسه‌ای بر تربت مجنون زنم بشنوید ای عاشقان فتوای من
❈۳۱❈
گر گنه باشد گناهش پای من از عبادت‌ها کدامین خوشتر است
سجده بر دامان پاک دلبر است ...................ناتمام
❈۳۲❈
*********** ۱ - زَنجره: حشره‌ای است کوچک که شبها آواز طولانی کند - سیرسیرک
۲ - یاسمن: گلی درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز.
۳ - سِهره: پرنده‌ای است کوچک و خوش آواز شبیه بلبل.
۳ - سار: پرنده‌ای است سیاه و خوش آواز که خال های سفید دارد.
۴ - آمال: آرزوها - ای خدا از شمس دین تا نگسلی آمال‌ها (مولوی)
❈۳۳❈
۵ - اتراق: توقف و ماندن مسافر در جایی ۶ - محفل افروختن: روشن کردن و رونق دادن آن
۷ - بازد: در حال بازیست - در حال باختن است.
۸ - هر کجا افتاد: هر جا که ممکن شد. هر کجا که پیش آمد. البته فعل « افتاد » می تواند به « دل » در مصرع قبلی نیز بازگردد. در آن صورت معنای مصرع به این شکل خواهد بود: هر کجا که دل ، از پای افتاد [ نا امید شد ] ، « او » دست دل را گرفت.
۹ - وال: نوعی ماهی بزرگ - تا به بحر اندر است وال و نهنگ (فرخی سیستانی)
۱۰ - مصرع از مولویست .

فایل صوتی مثنوی گرگ نامه ۹۴ - مؤنس ایام تنهایی من

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها